در چند ماه اخیر که این کانال راهاندازی شده، چند بار دوستانی برایم پیام فرستادند که فلان مطلبی که اینجا منتشر کردی تبدیل شده به ایدهی اصلی یادداشتی در یک وبسایت، یک وبلاگ یا متنی در یک خبرگزاری. هر دفعه تشکر کردم و موضوع را پیگیری نکردم، چون بهنظرم رسید وقت تلف کردن است و بهجای دنبال این قضایا رفتن، میتوانم وقت بگذارم مطلب تازهای بنویسم. چند روز پیش، دوستی پیام فرستاد که تو قبلاً دلخور بودی از نقل مطالبت بدون ذکر مأخذ، حالا اینبار یک نفر خواسته ناراحتت نکند، عین مطلبی را که دربارهی فیلم «روما» نوشته بودی برداشته با اضافه کردن چند پاراگراف به اسم خودش منتشر کرده! لینک را هم برایم فرستاد. چون برای آن مطلب، وقت و زحمت زیادی صرف کرده بودم رفتم ببینم ماجرا از چه قرار است.
دیدم متن مورد اشاره، در وبسایتی منتشر شده بهنام «هفت راه» و نام نویسندهی مطلب «محمدتقی کلاتهملایی» است. مروری کردم و دیدم بله، اتفاقی که افتاده از این قرار است که ایشان (که نمیدانم وجود خارجی دارد یا اسم مستعار است) متن مرا از همینجا کپیپیست کرده، نشسته چند پاراگراف در ابتدا و میانهی متن اضافه کرده و روی متن من کار کرده تا نثر مرا تبدیل به نثری شلخته و بدقواره و غلط کند و آنوقت کل متن را با خیال راحت به اسم خودش گذاشته روی وبسایت.مقایسهی دو متن، حیرتانگیز است و صرفاً برای اطلاع از اینکه در روزگار ما چه کارها از انسانها برمیآید، یک نمونه را برايتان نقل میکنم:
من در نقد خودم نوشته بودم: «رما با مکث طولانی روی یک تصویر نامتعارف شروع میشود: بازتابی از راهپلهی آهنی خانه و هواپیمایی را که از آسمان میگذرد داخل آبی میبینیم که کف راهرو جمع شده و کسی مشغول شستشوی آن راهروست که با مدفوع سگ کثیف شده؛ روزمرگی. کار تکراری سگ، کارهای تکراری خدمتکار و عبور تکراری هواپیما: مردم مشغول زندگیاند. دوربین به بالا حرکت میکند تا در ورودی خانه را ببینیم. همهی فیلم در میان این قاب غیرعادی و قرینهی پایانیاش روایت میشود. در پایان فیلم، دوربین، سوی دیگر خانه را نشان میدهد تا این بار خود راهپله را ببینیم و تصویری رو به بالا: کلئو از آن پلهها بالا میرود. باز هم مشغول شستوشوست. این بار لباسها را میبرد بالا تا پهن کند و باز هم هواپیماست که میگذرد.»
آقای کلاتهملایی نوشته: «فیلم با نمایی ثابت روی موزائیکهای داخل حیاط شروع میشود، انعکاسی از راهپله آهنی خانه و هواپیمایی را که از آسمان میگذرد داخل آبی میبینیم که کف راهرو جمع شده و کسی مشغول شستوشوی آن راهرو است که با فضولات سگ کثیف شده است. دوربین به بالا حرکت میکند تا در ورودی خانه را ببینیم. همه فیلم میان این قاب شاعرانه و قرینه پایانیاش روایت میشود. در پایان فیلم، دوربین سوی دیگر خانه را نشان میدهد تا اینبار خود راهپله را ببینیم و تصویری که باز هم دوربین به بالا حرکت میکند و کلئو از آن پلهها بالا میرود. او اینبار لباسها را میبرد بالا تا بشورد و پهنشان کند و باز هم هواپیماست که میگذرد.»
وقتی دیدم اوضاع در اینحد وخیم است فکر کردم حالا چه کنم. شکایت کنم؟ البته علاوه بر من، سردبیر وبسایت «آیسینما» میتواند شکایت کند چون این متن چند ماه قبل در وبسایت تحت ادارهی ایشان منتشر شده. بعد فکر کردم در مملکتی که میلیارد میلیارد میخورند و میبرند و وقتی سیل میآید استاندار شهر در کشوری دیگر است، کدام قاضی نشسته به مسائل ناچیزی رسیدگی کند در حد دزدی نقد فیلم؟ بعد، ذهنم مشغول این شد که چطور میشود کسی به این نتیجه برسد خوب است با کپیپیست مطالب دیگران اموراتش را بگذراند. انگیزهاش چیست. رفتم توی بخش «دربارهی ما»ی این وبسایت تا ببینم اینها چه جور آدمهاییاند و چرا با متندزدی، سایتشان را اداره میکنند. دیدم در این صفحه، در معرفی خودشان نوشتهاند: «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ. فرهنگ به مثابه هوایی است که در آن نفس میکشیم؛ به همان اندازه حیاتی و به همان اندازه بیاهمیت برای کسانی که غرق در آن هستند و توجهی به آن ندارند. فرهنگینویسی در کشوری مانند ایران که هم به دلیل سابقه دیرینی تمدنی و هم به دلیل تمایل قلبی اکثر ساکنان آن به دین مبین اسلام، امری خطیر و حائز اهمیت است که هرگونه اشتباه در آن منجر به انحراف از مسیر اصلی میشود. «مجله فرهنگی هفت راه» بر اساس همین دغدغه شکل گرفته است؛ دغدغهای که چند جوان اهل فرهنگ را بر آن داشت تا به صورت مستقل و بدون نگاه جانبدارانه نهادها و سازمانهای مختلف، از کیان فرهنگ ناب اسلامی ـ ایرانی دفاع کنند تا در زمانهای که عرصه جنگ فرهنگی به جولانگاه برخی نفوذیها تبدیل شده، برای رضای خدا قلم بزنند.»
این یادداشت اولین بار در کانال تلگرام حسین معززینیا منتشر شده است