سه فیلمی كه دیروز در برج میلاد به نمایش درآمدند تا حد زیادی تصویر مخدوششده فیلماولیهای جشنواره امسال را ترمیم كردند؛ فیلمهای «ابد و یك روز»، «ایستاده در غبار» و «قیچی» كه سازندگانشان توانستهاند در سه بستر سینمایی متفاوت و با قصهها و ساختارهایی متنوع برای خودشان اعتبار كسب كنند و در میان آثار پر سر و صدا و پرهزینه دیگر به چشم بیایند. در میان این سه فیلم اما ابد و یك روز بیشتر از با استقبال مواجه شد و تحسینی آمیخته به ذوقزدگی را متوجه خودش كرد. بیشتر از هر چیز پپرو جوی كه قبل از جشنواره به نفع فیلم تمام شده بود از شباهت فیلم به سینمای اصغر فرهادی گفته شد با این تفاوت كه این بار از تأثیر فرهادی بر یكی فیلمسازان جوان به عنوان نكتهای مثبت یا شد. «ابد و یك روز» اما برخلاف شنیدهها و گفتهها با وجود همه ویژگیها و قوتهایش ربطی به سینمای اصغر فرهادی ندارد. خوشخبتانه نشانی از تقلید و نابلدی فیلمسازهای تازهكار هم در آن دیده میشود. درست است كه قصه درگیركننده فیلم بر اساس فیلمنامهای پرجزئیات و حسابشده پیش میرود. اما نباید تصور شود هر فیلمسازی كه با نگاهی انتقادی به سراغ معضلات اجتماعی میرود و از پیچیدگی روابط انسانی در محیطی بسته میگوید و برداشت ما و شخصیتها از رفتارهای اطرافیان را به چالش میكشد دنبالهرو فرهادی در سینمای ایران شده و از خودش اصالتی نشان نداده.
راستش فقدان فیلمهای خوب و قابل دفاع در سینمای چند سال اخیر و رسیدن تعدادشان در بهترین حالت به دو سه مورد در فهرست آثار سال، باعث شده بعضی از مخاطبانی كه یا اشراف كاملی بر كلیت سینمای ایران ندارند و یا از الصاق برچسبهای سهلالوصول به فیلمها لذت میبرند در مواجهه با فیلمهایی مثل ابد و یك روز راحتترین تصمیم را بگیرند و آدرس غلط به مخاطب بدهند. فیلمنامههای فرهادی معمولا بر اساس یك اتفاق محوری چارچوب دراماتیك خودشان را بنا میكنند تا در بستر قصه هم به لایههای پنهان آن گریز بزنند و هم شخصیتهایی چند بعدی و باورپذیری خلق كنند. اما دلیل نمیشود هر فیلمی كه از شخصیتهایی چند بعدی و زیرمتنهای متعدد برخوردار باشد الزاما به همین مسیر رفته باشد و فیلمسازی دنبالهرو به حساب بیاید. در «ابد و یك روز» اتفاقا با فیلمنامهای مبتنی بر خردهپیرنگ مواجهیم كه مخاطب را نه با شوكی ناگهانی یا اتفاقی تعیینكننده در نیمهِ اول فیلم، بلكه با نمایش موقعیتهایی غیرمنتظره و اتفاقاتی به ظاهر پراكنده اما در عمل منسجم درگیر میكند و نمیگذارد چشم از پرده بردارد. برگ برنده فیلم اكتفا نكردن به خردهپیرنگهای محدود و استفاده از ایدههای متعددی است كه گاهی حتی فرصت نفسكشیدن بهتان نمیدهد. احتمالا فضای تیره و تار فیلم و تلخی و سیاهیاش هم از دیگر دلایلی بوده كه باب مقایسه با اصغر فرهادی را باز كرده. اما اگر قرار باشد هر فیلمی كه به سراغ معضلات اجتماعی و آشفتگیهای روابط خانوادگی میرود و تأثیر ویرانگر آنها بر شخصیتها را به نمایش میگذارد با سینمای فرهادی مقایسه شود مسیر تحلیلِ درست خیلی از به انحراف كشیده میشود. مثل اتفاقی كه پارسال در مورد «چهارشنبه نوزده اردیبهشت» اتفاق افتاد و نگاه صرفا رئالیستی و بیظرافت فیلم به فلاكت انباشهِ در جامعه باعث شد در بعضی از نوشتهها به تولد یك اصغر فرهادی جدید در سینمای ایران اشاره شود.
تاریخ سینمای ایران پر بوده از فیلمهای تلخ و تأثیرگذاری مثل «نرگس» و «زیرپوست شهر» كه در بستر اجتماعی گزندهای قصههایشان را تعریف كردهاند و الزاما ربط مستقیمی به چیزی كه این روزها به اسم سینمای فرهادی میشناسیم نداشتهاند. نباید بگذاریم كمبود فیلم خوب در سینمای این چند سال از یك سو استقلال فیلمهایی مثل «ابد و یك روز» را زیر سئوال ببرد و از طرف دیگر باعث بروز ذوقزدگیهایی در مواجهه با آنها شود كه مسیر صحیح نقد آن آثار را هم مسدود كند. «ابد و یك روز» فیلم خوبی است اما نباید این قضاوتهای زودهنگام باعث شود از یك طرف در حد شاهكار بالا برود و ایرادهایی كه هم در پایانبندی و پرداخت یكی دو شخصیت دارد به چشم نیاید و هم باعث شود كارگردان واقعا بااستعدادش برای ساخت فیلمهای بعدیاش دچار مشكل شود. «ابد و یك روز» شاید تا اینجای كار پدیده جشنواره امسال باشد اما هنوز زود است كه به فاصله چند ساعت یا چند روز بعد از اولین تماشایش آن را یكی از شاهكارهای تاریخ سینمای ایران بدانیم.