ابراهیم حاتمیکیا که این روزها به دلیل اکران «بادیگارد» مورد توجه رسانههایی از طیفهای سیاسی متفاوت است، امروز در گفتوگویی با حسین قدیانی در روزنامه وطن امروز به مناسبت سالگرد شهادت سیدمرتضی آوینی صحبت کرده که کمتر از او شنیده شده است. او در این مصاحبه که به تیتر یک این روزنامه تبدیل شده، علاوه بر بازگویی خاطراتی از گذشته، درباره نبود آوینی در حوادثی مانند کوی دانشگاه و حوادث بعد از انتخابات 88 سخن گفته است.
قدیانی در لید طولانی و احساساتی این مصاحبه از «نم نم عاشقانه باران» و «هوای دو نفره» نوشته است: « وقتی عکاس روزنامه داشت از حاتمیکیا عکس میانداخت، اشاره کردم به همین هوای دونفره! خندید! خندید و گفت: «چه تعبیر خوبی!» شاید یاد باران و بهارانی افتاد پر از عطر آوینی! «یاد ایامی...»! یاد آن روزها که مرتضی بود و هنگام دلتنگیها، هوای دل ابری ابراهیمش را داشت!» او سپس از کسانی انتقاد کرده که به گفته او « حزبالله را متهم به استفاده ابزاری از شهید آوینی میکنند!» و مخاطب طعنههای او تقریبا مشخص است.
در آغاز مصاحبه، حاتمیکیا نسبت خود با شهید آوینی را اینگونه توضیح میدهد: «من خودم را «سرباز آقامرتضی» میدانم و نه بیشتر. او فرماندهای بود که نقشه میکشید و ما به عنوان سربازان وفادار نقشههای ایشان را عملی میکردیم. مقدمات این کار در مستندسازی برای «روایت فتح» کلید خورد و بعد از جنگ، به «سینمای داستانی» کشیده شد. حالا اگر از من بپرسید که «اگر همین امروز و همین الان با آقا مرتضی روبهرو شوی، چکار میکنی؟» حس میکنم که همچنان باید روی همان کالک عملیاتی قدم بزنم و پیش بروم، چه اینکه در همه این سالها روی این کالک عملیاتی قدم زدهام و پیش رفتهام.»
کارگردان «بادیگارد در پاسخ به این سوال که «آیا میتوانیم ایشان را از «محافظان انقلاب اسلامی» بنامیم؟» میگوید: «گفتن «محافظ» برای اشخاصی همچون آقامرتضی کم است. نسبت ایشان با انقلاب، نسبت فرزند است با پدر. نه فرزند میتواند پدر را انکار کند و نه پدر چنین حقی دارد. هر دو یکی شدهاند و از یک جوهره هستند. در قانون فیلمنامهنویسی وقتی میخواهند شخصیت را «تعریف تصویری» کنند، میگویند شخصیت باید در بستر ماجرا تعریف شود. یعنی اگر ماجرا نباشد، شخصیت شکل نمیگیرد و البته اگر شخصیت نباشد، ماجرا نیز شکل نمیگیرد. یعنی این دو، درهم تنیدهاند. حال اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را در ساحت معنی و هنر توضیح دهیم باید به آوینی اشاره کنیم و اگر آوینی را توضیح دهیم انقلاب را توضیح دادهایم.»
اما شاید مهمترین بخش حرفهای حاتمیکیا جاییست که درباره غیبت آوینی در حوادث سالهای بعد از شهادتش صحبت میکند. به قول خودش «وضعیتهای پر از ابهام و فتنه». او البته بار دیگر از داعش و سلفیها و مدافعان حرم هم میگوید: «یادم هست پس از جنگ، «روایت فتح» سلسله مستندهایی داشت. میرفت سراغ کسانی که روزگاری در دوران جنگ در قالب رزمنده از آنها تصویر گرفته بودند. فیلمها سعی در تحلیل زندگی این افراد در زمان حاضر را داشت. لحن نوستالژیک برنامهها مرا تا حدی عصبی کرده بود. من اگر چه معتقد بودم باید به وضعیت جدید جامعه نظر داشت ولی از طرفی هم میدانستم شرایط واضحی برای این اوضاع نمیشد تصور کرد. متأسفانه اوضاع، بعد از رفتن آوینی خیلی پیچیدهتر هم شد. حادثه پشت حادثه؛ کوی دانشگاه، انتخابات، مسائل سال 88 و... در همه این وضعیتهای پر از ابهام و فتنه، واقعا جای آقا مرتضی را خالی میدیدم... ولی ورود داعش و قرائت سلفی، به نظرم بهترین میدان برای پرگشودن آقا مرتضی میتوانست باشد. بوی آشنا از مدافعان حرم میآید. بوی آشنا از تنهای خیس عرق در جهاد میآید. بوی آشنا از زخمهای تازه با صورتهای خندان میآید. مطمئن بودم که مدیحهسرایی آقا مرتضی در این میدان گل میکرد.»
9410