آیسینما: بیش از سه هفته از آخرین برنامه «هفت» و حرفهای تند و تیز مسعود فراستی درباره کمال تبریزی میگذرد اما جنجال بر سر این موضوع پایان نیافته؛ یکروز خبر آشتیکنان افخمی و تبریزی میرسد و فردا تکذیب میشود. در این میان فراستی هم به هیچ عنوان از مواضع قبلیاش کوتاه نیامده و حتی تند و تیزتر از قبل آنها را مطرح میکند. او به تازگی گفتوگوی مفصلی با یک نشریه داشته و درباره چند فیلم سینمایی حرفهای بحثبرانگیزی زده است.
در حالی که پنجشنبه گذشته، خبر آشتی بهروز افخمی و کمال تبریزی در یک افطاری منتشر شده بود، ناصر عنصری قائم مقام خانه سینما که گفته میشد در اینباره میانجیگری کرده است. این اخبار را تکذیب کرد و با اشاره به اینکه تبریزی گفته است با افخمی حرفی ندارد، توضیح داد: «آقای افخمی وقتی این رفتار را دید و از آنجا که با بیشتر اهالی سینما دوستی و رفاقت چند ساله دارد، اواخر مجلس به سمت کمال تبریزی آمدو شروع به بوسیدن کمال تبریزی کرد و دوستان حاضر در مجلس هم عکس گرفتند و بدنبال انتشار این عکسها خبرهایی منتشر شد که صحت ندارد.»
به گفته او، تبریزی هنوز به شدت از رفتار برنامه «هفت» با او و روش این برنامه ناراحت و مکدر است و آشتیای صورت نگرفته است و البته عنصری نیز نه تنها هیچ نقشی در این ماجرا و آشتی نداشته، بلکه فقط یک ناظر بوده است. بخصوص که افخمی در ضیافت افطار حتی یکبار هم از کمال تبریزی عذرخواهی نکرده و فقط خواسته است که او به برنامه «هفت» بیاید و هرچه دوست دارد بگوید.
از سوی دیگر، نشریه «رمز عبور» به تازگی گفتوگوی بلندی با مسعود فراستی را منتشر کرده که اینبار در آن تند و تیزتر از قبل بر سر مواضعش ایستاده و بیمحابا درباره فیلمهای دیگر چون «محمد رسولالله»، «بادیگارد» و «جدایی نادر از سیمین» حرف زده است.
او در ابتدای این گفتوگو درباره نقدش به «دونده زمین» ساخته کمال تبریزی و نسبت دادن دیاثت فرهنگی به این کارگردان میگوید: «من که قصدی نداشتم. حسام را راجع به فیلم گفتم. فیلم «دونده زمین» مرا بهشدت عصبانی کرد. بعد ماندم که میشود خارج از ایران چنین مزخرفی ساخت. مثل آن فیلم دریوری مخملباف که اسمش «رئیسجمهور» است! احمقانه است. هم زباناش و هم همه جنبههای فیلم کاریکاتوری است. در آنجا خیلی تعجب نمیکنیم، ولی در ایران آدم باید خیلی نمیدانم چه باشد که چنین آشغالی بسازد، با پول خارجیها و برای تبلیغ آنها.»
او که این فیلم را علیه مردم میداند، دوباره موضع قبلیاش درباره آن را تکرار میکند و با توجه به حضور یک خارجی در فیلم که منجی مردم میشود، میگوید: «انگار پول گرفتی که مملکتات را اینگونه جلوه بدهی و او منجی شود. این مصداق آن دیاثت فرهنگی است که عرض کردم.» و دیگر صحبتهایش درباره این فیلم را با به کار بردن اصطلاحاتی چون منگولی، عقبافتاده و دچار اضمحلال در ساخت، ادامه میدهد.
با توجه به اینکه تبریزی و برخی منتقدان، معتقدند فراستی نمیتواند از اصطلاح مجتهدی مثل آیتالله جوادی آملی استفاده کند، خود فراستی نظر متفاوتی در اینباره دارد و در پاسخ به اینکه اگر این واژهای گفته نشده بود، چه میگفت؟ میگوید: «آقای جوادی آملی بسیار به من کمک کرد. این لفظ خیلی کمککننده است. به این فیلم میگفتم بیوطن. میگفتم وطنفروش. هم بیوطن داریم و هم وطنفروش. بیوطن یک درجه پایینتر است ولی آقای جوادی آملی اصطلاح خیلی خوبی یادم داد و فکر میکنم این اصطلاح را هضم کردم و قبول دارم. هم اقتصادیاش را قبول دارم، هم سیاسی و هم فرهنگیاش را که اعلام کردم. خیلی مناسب است.»
او همچنین در پاسخ به منتقدانی که اعتقاد دارند، فراستی از نقد سینما و ادب به یک اندازه میداند نیز میگوید: «به نظر من ادب سوسولی بورژوازی ادب نیست. ادب لفافه، تعارف و خوش و بش و روابط عمومی ادب نیست. من ادب نقد فیلم را بلدم.»
و در بخش دیگری ادامه میدهد: «لغتی که من به کار بردم ابداً بیادبانه نیست، همچنان که لغت آقای جوادی آملی بیادبانه نیست. عین ادب است. واژه فقهی است و معنی روشنی هم دارد که آقای آملی گفتهاند. دیگر تکرارش نمیکنم. این ابداً بیادبی نیست. منتهی وقتی که اینها برمیآشوباند، یعنی تیر به جای درستی خورده است.»
فراستی در ادامه، منتقدانش در این جریان را نیز حامی جریان فیلمهای ضدمردمی میداند. و درباره اینکه ممکن است فیلمساز نظرش درباره جامعه را در فیلمش آورده باشد اینطور پاسخ میدهد: «من که نمیگویم نظر تو نیست، ولی نظرت وطنفروشانه است. نظرت دفاع ملی و مبارزه با قلدر نیست. نظرت وا دادن به قلدر است. با بعضی از این نظرها مقابله میکنم، بعضیهایشان را هم تأیید میکنم. کسی که میگوید زنده باد دفاع از مردم، نظرش است و از آن دفاع میکنم. کسی که میگوید مرگ بر دفاع از مردم و مرگ بر جنگ تحمیلی، به نظرم او اصلاً آدم نیست. او از حیوان پایینتر است.»
و در پاسخ به این سوال که فیلمساز را نقد میکند یا اثرش را؟ توضیح میدهد: «اصلاً به خودش کاری ندارم. دارم حرف را میگویم. این نظر از حیوانیت دونتر است. چرا؟ چون حیوان هم از لانه و حریماش دفاع میکند. فقط انسان نیست. کسی که دفاع اینجوری از خانه را نمیپذیرد، چه کسی است؟ با او تعارف کنم و بگویم نازی! حالا تو چرا نمیفهمی؟ با این آدم شوخی ندارم. به نظرم خبرهایی خلط شدهاند و دلیلاش لوسبازی سینمای دولتی است.»
اما حرفهای تند او به همینجا ختم نمیشود و در پاسخ به کسانی که میگویند فیلم را برای مخاطب نمیسازند و میخواهند حرف خودشان را بزنند میگوید: «خب! برو در خانهات این فیلم را برای عمهات نمایش بده. آیا این بیادبانه است؟»
و درباره این عده از فیلمسازان که دوست دارند هنرشان را به نمایش بگذارند، اینطور واکنش نشان میدهد: «کدام هنر؟ این دریوریها را برو در خانهات بگو. غلط میکنی با پول من این کارها را میکنی. این است که میگویم حق نداری. دستات را در جیب مبارکات بکن و هر دریوری که میخواهی بگو. نمیروم ببینم. شکست میخوری و دیگر از این غلطها نمیکنی. چرا میتوانی ادامه بدهی؟ چون پولات از جای دیگری میآید. پولات از مخاطب نمیآید، از گیشه نمیآید و میشود از این دریوریها بگویی و تا ابد هم بگویی. فیلمات هم نفروشد و باز هم به تو فیلمساز بگویند. در سینمای واقعی فقط یک بار میشود اشتباه کرد. بعد ورشکست میشوی، سرت به سنگ میخورد یا به سرعت حذف میشوی یا میفهمی که از این غلطها نمیشود کرد.»
فراستی در بخش دیگری از این گفتوگو تاکید میکند که با تمام این فشارها بازهم بر سر حرفش خواهد ماند: «چون حرفام درست است و حرف را هم نمیزنم که طرفی از آن ببندم، نانی و آبی برسد. احتیاج به این نان و آب ندارم. نان و آب را جور دیگری در میآورم. با همین کافه کوچولو یک فنجان چای و یک دانه قهوه در میآورم. به جایی وابسته نیستم. مال هیچ جناحی نیستم. سینما برایام جدی است. مردم برایام جدیترند.»
او در بخشهای مختلفی از این مصاحبه درباره چند فیلم دیگر هم صحبت میکند که یکی از آنها «جدایی نادر از سیمین» است: «دعوایی که با «جدایی نادر از سیمین» دارم این است که حرف اصلی فیلم چیست؟ خانم در دادگاه حاضر میشود و میگوید میخواهم طلاق بگیرم. صحنه اول فیلم. تا آخر هم همین است. آخرش هم دو باره ادامه همین است. چرا میخواهی طلاق بگیری؟ میخواهم دخترم را نجات بدهم. از کجا و چه چیزی نجات بدهی؟ اینجا همه دروغ میگویند. میخواهم او را نجات بدهم. همه مردم ایران دروغگو هستند و تو میخواهی او را برداری و به ناکجاآباد ببری که دروغ نمیگویند؟ این چه تصوری از مملکت است؟ این نقد اجتماعی است؟» فراستی جایزه این فیلم را هم سیاسی میداند و معتقد است فرهادی در فیلم «گذشته» سعی میکند حرفش در «جدایی نادر از سیمین» را پس بگیرد.
این منتقد در ادامه جشنواره فجر را نیز به شدت سیاسی میداند و درباره «بادیگارد» که امسال در جشنواره حاضر بود اما ناکام ماند، میگوید: «از فیلم بدم میآید. به نظرم فیلم بدی است، اما قطعاً و قطعاً از اکثر فیلمهایی که آقایان جایزه دادند بهتر است.»
بخش دیگر این گفتوگو به حمایت مردم و همسو بودن یا نبودن فراستی با استقبال مخاطبان زا یک فیلم میپردازد، فراستی که به نظر به فیلم «50 کیلو آلبالو» اشاره میکند، دراینباره نیز میگوید: «هر دفاعی را که مخاطب عام یا مردم میکنند، الزاماً معنیاش نه دفاع است نه درست بودن. اگر مردم در ایام عید رفتهاند و یک فیلم آشغال ۱۲ میلیارد و ۱۵ میلیارد فروخته، یعنی سطح مردم این است؟ نه، به نظرم باید آن را تحلیل کرد.»
با توجه به مواضع این منتقد، این موضوع که نظرات او حکومتی است مطرح میشود، فراستی در پاسخ به اینکه او را آدم حکومتی میدانند نیز میگوید: «این را نمیفهمم. یعنی آنها آدم ضد حکومتند؟ اگر حکومتی بودن به معنی دفاع ملی است، بله من حکومتی هستم. اگر حکومتی بودن به معنی دفاع از مصالح و منافع ارضی و ملی است، بله من حکومتی هستم. اگر حکومتی بودن یعنی جیرهخوار دولتی بودن و انتقاد نکردن است، آنها حکومتی هستند و من نیستم.»
بخشهای دیگر این گفتوگو به ماجرای حکم اعدام فراستی به عنوان یک چپ مائوییست در دهه شصت بر میگردد و ارتباطی با سینما ندارد. اما او با نظر دادن درباره «هفت» در دوران افخمی و «هفت» جیرانی دوباره به بحث سینمایی باز میگردد: «فکر میکنم «هفت» افخمی بهتر است. مستقل از اینکه خیلی چیزهایش را دوست ندارم، اضافه دارد، مصاحبهها و بقیه چیزها اضافه دارد. موضع افخمی درستتر است. موضع وسط دو صندلی نیست. موضع جیرانی وسط دو صندلی بود. مرا میخواست که شلوغ کند، موضع خودش آن طرف بود و سعی کرد هر جا که این تضاد هست، علیه من تمام شود. رسماً خیلی جاها نمیگذاشت حرف بزنم، ولی میدانست برنامهاش با نقد من گرفت. فراستی نباشد نمیگیرد، ولی بهروز بازی در نمیآورد. خودش است. خلبازیها، غلطها، ضد نقدهای و همه چیزهایش خودش است و میارزد به این طیف آدمها.»
فراستی همچنین شخصیت افخمی را غیر سیاسی و حضورش به عنوان نماینده در مجلس ششم را نیز از سر شیطنت میداند. او درباره فیلم «فرزند صبح» ساخته افخمی و اینکه چرا چنین فیلمی را با پول یک جناح سیاسی ساخته؟ اینطور نظر میدهد: «واقعاً این قضیه را از او نپرسیدم. فیلم خیلی بدی هم ساخت ولی این از فیلمساز نبودنش است؛ از مزدور بودن نیست.»
بخش دیگر اظهار نظرهای فراستی درباره افخمی، به فیلم «روباه» باز میگردد. که گفتوگویش با افخمی در اینباره را اینطور توضیح میدهد: «به او گفتم: «این فیلم مزخرف چیست که ساختی؟» گفت: «راستش را بخواهی پولم را از وزارت اطلاعات گرفتهام. بلند هم میگویم و هیچ ابایی ندارم، ولی یکصدم این روشنفکرها هم نگرفتهام، چون فیلم دخل و خرج دارد.» گفتم: «نمیگویم چرا گرفتی؟ حرفم این است که چرا بد ساختی؟ میخواستی علیه اطلاعات بسازی؟» گفت: «نه.» گفتم: «خب فیلمت علیه اطلاعات است.» گفت: «برای چه میگویی؟» گفتم: «روشنفکرها که شعور ندارند و میگویند فیلمت اطلاعاتی است، ولی یک آدم باهوش ببیند میفهمد فیلمت علیه اطلاعات است.» و پس از این صحبتها این کارگردان را به شدت ضداصلاحاتی میخواند.
اما فیلم دیگری که فراستی درباره آن مواضع تندی گرفته، فیلم «محمد رسولالله» ساخته مجید مجیدی است. او درباره نقدش بر این فیلم میگوید: «برای اولین بار به شما میگویم که نقدم را آقای خامنهای خوانده و گفته است «دقت کنید؛ این نقد جدی است.» نقدم میلیمتر به میلیمترش درست است. بهشدت هم مسعود فراستیای است. هم دفاع ملیاش، هم سواد سینماییاش، هم حرمتی که برای موضوع قایل است. همه در این نقد هست. یک آدم تیپ تو نقد را به دقت بخواند، همه رگههای فراستی را در آن پیدا میکند. این را زدهاند که بگویند غیر حکومتی است؟ ضد حکومتیها که جرئت نکردند بزنند. فقط نزدند. من هم عنوان نقدم «مرگ بر داعش، مرگ بر شارلی ابدو» است. در نقد هم همین است. هم داعش را میزند، هم شارلی ابدو را. هم میگوید مرگ بر دیاثت فرهنگی هنری. چرا باید ویتوریو استورارو را به عنوان عوامل فنی بیاوری؟ همه نورهایش مسیحی است. تو داری فیلم مسلمانی میسازی با نورهای مسیحی؟ اگر الان میخواستم راجع به دیاثت فرهنگی هنری بنویسم در آن حرف میزدم. وقتی آقای جوادی آملی میگوید شناخت غیر، میگفتم چرا این شناخت در این فیلم نیست. چرا به غیر باج دادی؟ این همه پول هم دادی؟ که چه در بیاید؟ مگر از آن طرف چیزی غیر از تکنیک در میآید؟ این میزان تکنیک را که ما بلد بودیم.»
و در پاسخ به اینکه این فیلم برای اکران جهانی ساخته شده است، اینطور نظر میدهد: «تو که به زبان او نمیتوانی بسازی. هر چقدر هم المانهایت از آن طرف باشند. یک چیز آشفتهای میشود که نه مال ما میشود، نه مال آنها. آنها که دستت انداختند و هیچ جا هم نگرفت... محمدش کجاست؟ تمام دعوا این است. اصلاً برای هر کسی که ساختی. باید محمد میساختی. حالا برای من نه، برای آنها. عیبی ندارد. محمد کجاست؟ این بچه سوسول سشوارزده محمد است؟ این دختربچه محمد است؟ کارهایی که میکند مسیح است یا محمد؟ چه از خودت در آوردی؟ مسیح هم نیست. کاریکاتور مسیحیت است.»
9413