محمد حسین مهدویان کارگردان فیلم «ایستاده در غبار» روایت جالبی از نحوه همکاری خود با سازمان فرهنگی رسانهای «اوج» مطرح کرده است. او میگوید نباید توقع داشت که سازمان اوج با توجه به سیاستهایی که دارد برای ساخت یک فیلم به رخشان بنی اعتماد پیشنهاد همکاری بدهد. مهدویان در بخش دیگری از این گفتگو وجود سازمانهای فرهنگی نظیر اوج را مفید میداند.
سال گذشته سازمان هنری رسانهای «اوج» تهیه دو فیلم سینمایی «بادیگارد» ابراهیم حاتمیکیا و «ایستاده در غبار» محمد حسین مهدویان را به عهده گرفت. این دو فیلم با راه یابی به سیوچهارمین دوره جشنواره فجر توانستند سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین فیلم را از آن خود کند. این سازمان علاوه بر تولید فیلم، کارهای فرهنگی دیگری هم میکند و اخیرا بیلبردهایی با هماهنگی شهرداری تهران در پایتخت نصب کرده که خبرساز شده است.
محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم «ایستاده در غبار» درباره نحوه آغاز همکاری خود با سازمان اوج به روزنامه اعتماد میگوید: «ایده فیلم ساختن درباره فرماندهان را سه سال پیش سازمان اوج به من داد. آن موقع خیلی تمایل نداشتم چنین فیلمی بسازم. چون فكر میكردم فیلمهایی با این موضوع تكرار تجربه مجموعه «آخرین روزهای زمستان» است. به خاطر همین فیلمنامه دیگری نوشتم اما شورای پروانه ساخت مجوز نداد. این فیلمنامه با عنوان «ژنرال» درباره یك تیمسار زمان شاه بود كه درگیر ماجرای انقلاب میشود. به نظر خودم داستان جذابی بود و نگاه متفاوتی به انقلاب داشت.»
مهدویان درباره ایرادهایی که شورای پروانه ساخت سازمان سینمایی به فیلمنامه «ژنرال» وارد کرد، توضیح داده است: «مشكلات متنوعی درباره فضای فیلم داشتند اما در نهایت با قهرمان فیلم مشكل داشتند. میگفتند یك تیمسار ستاد شاهنشاهی نمیتواند قهرمان یك فیلم باشد و قهرمانتان را عوض كنید. اگر اشتباه نكنم سال ۹۲ یا ۹۳ بود. دوستان تازه در شورای پروانه نمایش مستقر شده بودند و میگفتند نه برای ما خوب است و نه برای خودت كه بعد از «آخرین روزهای زمستان» چنین فیلمی بسازی. در طول این مدت در مورد موضوعاتی كه پیشنهاد شده بود پژوهشهایی داشتم. از طرفی آن فیلمنامه هم به نتیجه نرسیده بود. یك مقدار كه پژوهش جلو رفت به نظرم آمد از میان آدمهایی كه سازمان اوج پیشنهاد داده بود، احمد متوسلیان شخصیت متفاوتی است.»
مهدویان مهمترین عامل همکاری خود با سازمان هنری رسانهای اوج را موفقیت مجموعه «آخرین روزهای زمستان» میداند. او که میزان سرمایه ساخت این مجموعه 10 قسمتی را 650 میلیون تومان اعلام میکند در در مورد سیاستهای سازمان فرهنگی رسانهای اوج در قبال ساخت فیلم «ایستاده در غبار» میگوید: « وقتی فیلمنامه را مینوشتم، فكر میكردم این فیلمنامه را سازمان اوج نمیپذیرد. یك چیزی درون من از متوسلیان شكل گرفته بود كه باید آن را میساختم و خودم را آماده كرده بودم كه سازمان اوج آن را نپذیرد. راستش بدم نمیآمد یكی به من بگوید این كار را نباید بكنی. چون فیلم پردردسری بود. به همین دلیل در نوشتن فیلمنامه هیچ ملاحظهای نكردم اما ماجرا جور دیگری پیش رفت. طبیعی است كه فیلم جنگی نیاز به پول و تامین توپ و تانك دارد. اما من مساله دیگری هم در نظر داشتم. اگر این فیلمنامه جای دیگر ساخته میشد قطعا حملات زیادی به آن میشد و مثلا از طرف سپاه پذیرفته نمیشد. به سازمان اوج اعتماد وجود دارد و به قول معروف خودی است. ساختن چنین فیلمی در این سازمان برای ما امنیت بیشتری ایجاد میكرد.»
کارگردان «ایستاده در غبار» درباره استراتژیها و سیاستهای اوج، میگوید « اوج میتوانست سفارش ساخت فیلم احمد متوسلیان را به خیلیها بدهد، اما این اتفاق نیفتاد. سبك فیلمسازی من مشخص و معلوم است به كدام نسل تعلق دارم. خیلی از فیلمسازان نسل گذشته، سالها متولی سینمای جنگ بودند و درباره فرماندهان فیلم ساختند. اتفاقا اینكه سازمان اوج به من و آقای حاتمیكیا در یك دوره پیشنهاد فیلمسازی میدهد، به نظرم اتفاق خوبی است. چرا در تمام این سالها انجمن سینمای دفاع مقدس و حوزه هنری این كار را نكرده است؟ نمیتوانید توقع داشته باشید اوج به رخشان بنیاعتماد پیشنهاد ساخت فیلم بدهد.كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان هم به خانم بنیاعتماد پیشنهاد فیلمسازی نمیدهد. هیچ مجموعه و سازمان تولیدكننده فیلمی به جز فارابی كه وظیفهاش حمایت از سینمای ایران است، این كار را نمیكند. ما در ساز و كاری زندگی میكنیم كه فرهنگ در آن دولتی است. تقریبا همه فیلمها حتی فیلمسازان اپوزوسیون دولتی هستند. در این شرایط سازمانهای دولتی هم برای ساخت فیلمها به وجود میآید. مثلا سپاه میخواهد بخشی از درآمدهای خود را صرف تولید فیلم كند. اگر قرار باشد فیلم جنگی ساخته شود بهتر است یكی مثل حاتمی كیا بسازد.»
کارگردان «آخرین روزهای زمستان» معتقد است برای یک کارگردان مهم نیست که سرمایه ساخت فیلماش از کجا و از سوی چه نهادی تامین میشود و به همین او تمام تلاشش را کرد که با ساخت «ایستاده در غبار» یک فیلم خوب تولید کند: «در این شرایط من به عنوان فیلمساز به اینكه پول یك فیلمی از كجا میآید فكر نمیكنم. من وظیفه دارم سرمایه فیلمم را تامین كنم. هر فیلمسازی وقتی فیلمنامهای در دست دارد فكر میكند اگر الان این فیلم را نسازد چیزی از تاریخ بشریت كم خواهد شد. در نتیجه ساخت فیلم برایش اهمیت دارد. او دیگر نه به فروش فكر میكند و نه مخاطب. من برای ساخت «ایستاده در غبار» همه تلاشم را كردم كه یك اتفاق بیفتد و یك اتفاقی هم در سینما نیفتاد. یك اثری كه باید تولید میشد تولید شد و جلوی اثری كه نباید تولید میشد هم گرفتم. در اقتصاد آزاد تو موظفی اثری كه باید تولید شود، تولید كنی اما ما در سینمای ایران وظیفه داریم بودجههایی كه خرج فیلمسازی میشود، صرف ساخت فیلم خوب كنیم. حاكمیت در طول یك سال، مبلغی نزدیك ۶۰ میلیارد تومان را به طرق مختلف وارد سینما میكند این پول باید دست فیلمساز خوب برسد. این پول به هر حال خرج میشود و اگر عدهای با این پیش فرض كه ما این پولها را استفاده نمیكنیم، سمت این بودجهها نروند، ما شاهد ساخت فیلمهای ضعیف خواهیم بود.»
مهدویان که خود را وابسته به هیچ نهاد و یا ارگانی نمیداند در مورد سختیهای ساخت فیلمهای جنگی که حمایت نهادهای نظامی را در پی دارد میگوید « قبلا وقتی شما میخواستی یك فیلم جنگی بسازی باید میرفتی با سپاه و سردار روبهرو میشدی. من فیلمساز اگر بخواهم با یك سردار حرف بزنم از همان ابتدا بازندهام. وقتی در یك سازمانی از همان جلوی در، كمربند و موبایل من را میگیرند من بازندهام چون آنها من را دنبال خودشان میبرند. شكل برگزاری این جلسات هم خیلی خوب نیست. یك زمانی آقای ملاقلیپور و حاتمی كیا طرف مقابل این افراد هستند، این كارگردانها هم سوابق نظامی دارند و در جبهه بودند. حالا اگر به این فیلمسازان بگویند از كجا آمدی، میتوانند به طرف مقابل بگویند از همان جایی آمدم كه تو آمدی! اما برای من كار سخت است. سازمانهایی مثل اوج، ماهیت كارشان فرهنگی است و با مكان نظامی فرق دارند. مواجه بودن با این سازمانها خیلی بهتر از مواجه شدن با سازمانهای نظامی است. موسساتی چون انجمن دفاع مقدس اصلا برای همین به وجود آمدند. برای اینكه فیلمساز با سازمانهای نظامی مواجه نشود اما در ادامه به جای خدمترسانی به سینماگران، خودشان از صدها نهاد نظارتی بدتر شدند. سازمان اوج من را از مواجه با كسانی كه ممكن بود من را عصبانی كند، نجات داد. یك بار در یكی از این جلسات شركت كردم و واقعا عصبانی شدم چون زبان این افراد را نمیدانستم.»
9412