آی سینما: سیدمحمد بهشتی، از آن دسته مدیرانی است که نگاهی به کارنامه کاری او در دهه شصت و هفتاد میتواند سیر تحول در سینمای ایران را نیز به تصویر بکشد. سینمایی که در آن روزها در معرض نابود شدن قرار داشت و بهشتی میگوید مشکلاتش آنقدر زیاد بود که یا قرار بود له شود یا به الماس تبدیل میشد، البته به عقیده او، در این مدت سینمای ایران را به سمت الماس شدن پیش رفته. آخرین حرفهای او در گفتوگو با روزنامه شرق، جزیئات جالبی از زمان مدیریتش را روشن کرده است.
سید محمد بهشتی، در ابتدای گفتوگویش با شرق، به نحوه ورودش به مدیریت فرهنگی اشاره میکند. او به همراه صادق قطبزاده، محمد مجتهدشبستری، مهندس موسوی، احمد جلالی، علی پایا و... جزو کسانی بوده که مامور حضور در صداوسیما میشوند.
بهشتی درباره اهدافش در مدیریت تلویزیون میگوید: «تلاش این بود که رفتهرفته کل بدنه صداوسیما را در دوره جدید و پس از انقلاب فعال کنیم و این مستلزم کارهای تولیدی با سازماندهی جدید بود که آن را آغاز کردیم. بیشتر تمرکزمان بر این بود ماشینی را که گیر کرده است راه بیندازیم. با توجه به شناختی که پیدا کرده بودیم و با توجه به ضروریات، به این نتیجه رسیدیم که نیاز است تولیدات در حوزه فیلمهای داستانی به جریان بیفتد، برای همین گروه فیلم و سریال را راهاندازی کردیم.»
به این ترتیب در دوره او، سریالهایی مثل «هزاردستان»، «سربداران» و «سلطانوشبان» و... فعالیتشان را آغاز میکنند. سریالهایثی که هر کدام جزو ماندگارترین آثار تلویزیون میشوند، بهشتی درباره اینکه چطور چنین پروژههایی در آن زمان در تلویزیون تولید شدهاند، اینطور توضیح میدهد: «آن موقع هم اصلا کار آسانی نبود. در آن سالهای بعد از پیروزی انقلاب، ما شاهد تغییر مدیریتهای خیلی زیادی بودیم. خاطرم هست ایده ساخت سریال «هزاردستان» را مرحوم حاتمی پیش از انقلاب مطرح کرده بود. البته نه به صورت فیلمنامه، بلکه خلاصهای مفصل. اما هر بار ما آمدیم سریال را به رؤسا و شوراهای بررسی ارائه و سلیقهها و نظراتشان را اعمال کنیم، مدیریت عوض میشد. ما این مسیر را چند بار طی کردیم. طوری که سرانجام سال ٦١ بعد از چندبار ناکامی فیلمبرداری در شهرک غزالی آغاز شد. بزرگترین مشکل ما ناپایداری مدیریتی بود. ساختن مجموعههای بزرگ مسلتزم ثبات مدیریتی است؛ مدیری که عزم کند مسیر طولانی را در یک جهت حرکت کند.»
البته آنطور که بهشتی در ادامه توضیح می دهد، در سال 61 گروه فیلم و سریال راهاندازی میشود اما قبلتر فیلمهای تلویزیونی نظیر «کمالالملک»، «مرگ یزدگرد» ساخته شده بود و دیگر سریالها نیز به خاطر برنامهریزیهای صورت گرفته ساخته شدند حتی زمانی که او دیگر در این سمت حضور نداشت، بهشتی در بخش دیگری از صحبتهایش در این باره میگوید: «زمانی که در صداوسیما مسئولیتی را برعهده داشتم به دلیل تغییر سریع مدیران و رفتوآمدهای ناگهانی عادت کرده بودیم به میزها دل نبندیم. به همین دلیل هر روزی که به سر کار میآمدم بهعنوان آخرین روزی که مسئولیت دارم، میآمدم و شب وقتی به خانه برمیگشتم آن را آخرین شبی که مسئولیت را برعهده دارم، میدانستم. شاید همین باعث مدیریت نسبتا طولانیام شد.»
البته به گفته او، معمولا کسانی که در تلویزیون مسئولیت قبول میکردند شناختی نسبت به هنرمندان نداشتند و به خاطر نداشتن اعتماد به مدیران قبلی دوباره همه چیز را از نو بررسی میکردند. بهشتی درباره دلایل اهمیت تلویزیون در آن زمان توضیحات جالبی در ادامه میدهد: «صداوسیما کانون خیلی از تنشها و کشمکشهای آن سالها و صحنه ظهور و بروزشان بود. چون ویترین بود، چون حساس بودند، چون مهمترین رسانه کشور بود. دلایل زیادی هم وجود داشت: تلویزیون پیش روی مردم بود، هرکس میخواست دیده شود به سراغ صداوسیما میآمد. مثل حالا نبود که رسانههای بسیاری، از ماهواره تا مطبوعات وجود دارند. آن موقع تلویزیون برای گروههای سیاسی اهمیت فوقالعادهای داشت.»
پس از مسئولیت در صداوسیما او به همراه انوار به وزارت ارشاد میرود و بنیاد فارابی را تاسیس میکند: «پس از بررسیهای فراوان قرار شده بود نهادی برای حمایت از سینما راهاندازی شود. چون وزارت ارشاد بنابر قانون نقش نظارتی دارد و ضرورت داشت حتما نهاد حمایتکننده داشته باشد و فارابی تأسیس شد و از شهریور سال ٦٢ تا ٧٣ مسئولیت فارابی را برعهده داشتم.»
بهشتی در توضیح وظایف فارابی، تصویری که از سینما در آن سالها ارائه میدهد که جالب توجه است، او در اینباره میگوید: «سینما از منظر صنعتی در سالهای ٥٥-٥٦ تقریبا ورشکسته شده بود و با ساختمان مخروبهای در صنعت سینما مواجه بودیم. تولید جدیای صورت نمیگرفت، از ٥٨ تا ٦٢ شاید حدود ١٩ فیلم ساخته شده بود. بسیاری از سینماها آتش زده شده بودند. مردم به سینما نمیرفتند. جذابیتی برای رفتن به سینماها هم وجود نداشت. وضع بسامانی نبود. باید تلاش میشد سینمایی در تراز احوالات جدید برپا شود. خاطرم هست در بحثهایی که برای برنامهریزی مسیر سینما داشتیم، این سؤال مطرح بود که آیا اصلا ایران سینما میخواهد یا خیر؟ ایران میتواند سینما داشته باشد؟ در خیلی از کشورها فیلم ساخته میشد اما صنعت سینما وجود نداشت.»
بهشتی معتقد است با اتکا بر جوان بودن کشور، جمعیت بیش از ٤٠ میلیونی، فراگیری زبان فارسی و داشتن تاریخ و فرهنگ این امیدواری وجود داشت که سینما داشته باشیم، او ادامه میدهد: «نکته دوم این بود که چه سینمایی باشد. مهمترین شعار انقلاب استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. به این نتیجه رسیدیم هرکسی در هر لحظهای، در هر صحنهای، در هر موقعیتی، باید در جهت این شعار قدم بردارد. اگر سینمایی داشته باشیم که مبتنی بر این شعار باشد، به مقصود رسیدهایم. وقتی صحبت از استقلال میشود، استقلال فرهنگی مدنظر باشد، مخاطبش اول جامعه خودش باشد، عطر و طعم این فرهنگ را داشته باشد، در سینمای قبل از انقلاب عموما قبله جای دیگری بود. بخش سطحی سینما یا فیلمفارسی قبلهاش سینمای هند، ترک و مصر بود. یک سینمای روشنفکری با کارهای درخشانی داشتیم که جزء سینمای جهان سوم و سینمای چپ و ویژه بود و فیلمسازان هنرمند ما تا حد زیادی به جریانات جهانی این جرگه گرایش داشتند.»
به گفته او قرار بود قبله سینما، فرهنگ ایران و ایران باشد و استقلال این بود که نسبت به فرهنگ و جامعه ما دغدغه داشته باشند. او در پاسخ به اینکه چنین سینمایی عناصر جذابیتش را از دست میداد، میگوید: «فراموش کردید انقلاب شده بود؟ یکی از نمادهای تفاوت همین سینما بود. ما با فضای انقلابی مواجه بودیم که به اساس سینما حساسیت داشتند. به سینما واکنش منفی داشتند. آن جمله معروف حضرت امام(ره) در جواب سؤال بود و نبود سینما بیان شد. در آن زمان سینما مترادف با فحشا تعریف شده بود. ما از این سخنان حضرت امام بسیار بهره برده بودیم.»
بهشتی در ادامه در پاسخ به اینکه بخش «آزادی» را در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» چطور تعریف میکردید؟ توضیح میدهد: «فکر میکنم هنوز هم باید همان تعریف را داشته باشیم. آزادشدن از آنچه مخل استقلال است. از همان سینمای جهان سوم هم باید آزاد میشدیم. چون مخل استقلال ما بود. اساس فکری بود که به نظرمان میرسید باید در این مدار قرار بگیرد. از سال ٦٢ تا ٦٥ مقطعی بود که صنعت و اقتصاد سینما باید سروسامان پیدا میکرد. اول باید روی پای خودش میایستاد. این صنعت هم از نظر بافت نیروهای انسانی، خدمات و تجهیزات و... همه را دربر میگرفت. از نظر اقتصادی هم سینما باید دخلوخرج میکرد. درعینحال، باید به ترتیبی روی پای خودش میایستاد و اقتصادی با بیلان مثبت میداشت. غیر از افرادی كه در تلویزیون بودند و بازیگران تئاتر كه بیكار بودند، از تعدادی از افراد حرفهای دعوت کرده بودیم. از افرادی که نماد و معرف سینمای قبل از انقلاب نبودند.»
او درباره نامهای ممنوعهای چون مثلا ایرج قادری، فردین و فهرستی از کسانی که ممنوعیت فعالیت داشتهاند اینطور اظهار نظر میکند: «این محدودیت در حوزه بازیگری بود. افرادی که شریف و محترم بودند اما چون نماد سینمای پیش از انقلاب بودند امکان همکاری با آنها وجود نداشت. شاید با بعضی از آنها صحبت میکردم، تأکید این بود که مصلحت نیست وارد سینمای حرفهای شوند. کمی زمان لازم بود که سینما پا بگیرد، از حالت نهالی که با کوچکترین لگدی از بین میرود خارج شود. ما حتما باید فاصلهای ایجاد میکردیم. چنانکه خردخرد کمی که این سینمای جدید سروشکل گرفت، آنها هم وارد سینما شدند. ما خیلی تلاش کردیم سینما را از اتهام فحشا نجات دهیم. برای همه یک امر بدیهی بود. یک مروری روزنامهها را بکنید، خیلی راحت به سینما اتهام میزدند. اگر به سینماگری اتهام ابتذال و فساد اخلاقی زده میشد بسیاری باور میکردند. مثلا یکی از نمایندههای مجلس یکبار پشت تریبون هرچه میخواست به علی حاتمی گفت، خب، این امکان که در اختیار کارگردانانی نظیر علی حاتمی نبود که از خودشان دفاع کنند. این رفتار به خاطر زمینه و فضای عمومی بود که وجود داشت و همه هم میپذیرفتند.»
بهشتی با بیان اینکه در آن زمان باید بسیار با احتیاط عمل میشده است، میگوید: «باید بسیار بااحتیاط عمل میکردیم تا سینمایی که قرار بود برنامهریزی شود آسیب نبیند. هرچند وقتی بر این فیلمها تمرکز شد، فیلمهایی که به فضای فرهنگی جامعه نزدیک باشد، خیلی از مسائل حل میشد. یادم هست ما سال ٦٢ با انجمنی از تهیهکنندگان جلسه داشتیم که تأکید میکردند ما تمام عوامل جذابیت در سینما را ممنوع کردیم. در آن جلسه یک فهرست ٢٧تایی از این عوامل نظیر حضور زنان، سوپراستار و... تهیه شد که از منظر سرمایهگذاران و سازندگان فیلمها ما در سینما آنها را ممنوع کردیم. این بهانهای شد که ١٤ جلسه سه، چهارساعته برای بیان نظرات و تغییر ذهنیت برگزار کردیم. یادم میآید در انتهای آخرین جلسه آقای عباسی، از تهیهکنندگان، گفتند شما میخواهید سینما را دولتی کنید و تمام. شرط هم بستند. البته بعد از یک سال آمدند و با اشاره به موفقیت فیلم «جادههای سرد» گفتند حاضرند شرط را بپردازند.»
با تمام این احوال بهشتی معتقد است سینمای ایران، دولتی نیست و دلایل خود را اینگونه توضیح میدهد: «نه سینمای ما دولتی نیست. سینمای دولتی تعریف دارد، مصداق دارد. سینمای دولتی یعنی سینمای شوروی. به سینمایی که یکسری از اصول را رعایت کند، سینمای دولتی نمیشود گفت. اگر اینطور است سینمای آمریکا هم دولتی است. اگر منظور حمایت دولت از سینماست که در سینمای فرانسه هم این اتفاق میافتد. کدام کشور سینمایش دولتی نیست؟ فقط تفاوتش در آشکار و پنهانبودن این حمایت است. سینمای ما مثل سینمای اروپاست، تأکید میکنم سخن درباره آن زمان است. ما در آن سالها به هیچکس کمک بلاعوض نمیکردیم، اما میدانم در سالهای اخیر این کمکهای بلاعوض داده شده است.»
با توجه به اینکه این سالها این نکته مطرح شده است که برخی فیلمسازان بر اساس اعتبارشان باید از درگیری در وزارت ارشاد برای دریافت پروانه ساخت دور باشند، بهشتی درباره تصمیمات از این دست در آن سالها نیز اینطور میگوید: «در سال ٧١ تعدادی از اسامی کارگردانها را اعلام کردیم که این افراد میتوانند بدون پروانه ساخت و پروانه نمایش فیلم بسازند. هر فیلمنامهای هم که این افراد اعلام کنند احتیاج به بررسی ندارد. اما خود سینماگران قبول نکردند. فیلمنامهنویس گفت فیلمنامه من با مجوز ارشاد سهبرابر میارزد و تهیهکننده میگفت تا ارشاد تأیید نکند، نمیتوانم فیلم بسازم. ما آمادگی داشتیم که این اختیارات را واگذار کنیم.»
او در پاسخ به اینکه در دوره مدیریتش ذهنیت افراد داخل سینما در آن دوره تغییر داده شده، اما نتوانسته نظر نهادهای دیگر که ممکن بود با سینما مقابله کنند تغییر دهد، میگوید: «مگر اکنون میتوانند؟ مگر چقدر توان داشتیم؟ الان ٣٧ سال از انقلاب گذشته و نمیتوانند. آن موقع که مشکلات خیلی شدیدتر از حالا بود. آن موقع بود و نبود سینما مطرح بود. ما زمانی که وارد سینما شدیم اگر در یک سال کاری میکردیم که بساط سینما برچیده شود ما را تشویق هم میکردند، متأسفانه زمان گذشته و این نکتهها فراموش شده است.»
بهشتی درباره تفاوت این دوران با الان نیز میگوید: «اکنون سینما درخت تنومندی است که با این تبرهای گهگاه نمیشکند، شاید زخمی شود، اما از بین نمیرود.»
9413