آی سینما: عبدالله اسفندیاری که در دهههای 1360 و 70 به مدت ده سال معاون فرهنگی بنیاد سینمایی فارابی بود، به تازگی در مقابل فریدون جیرانی خاطرات جالبی از آن دوران را بازگو کرده که مسائل بسیاری را نیز روشن میکند. از کسانی که با اصل سینما در آن زمان مخالفت داشتهاند تا مساله ممنوعیت فعالیت بازیگران شاخص و اعتراف دوباره اسفندیاری به اینکه مدیران سینمایی دهه شصت دیکتاتورهای دلسوز بودهاند!
اخرین برنامه سینمایی «سیوپنج» به گفتوگوی فریدون جیرانی و عبدالله اسفندیاری اختصاص داشت، اسفندیاری که تقریبا یک دهه از سال 1377 تا 1386 تهیهکنندگی هفت فیلم را بر عهده داشته است، در سالهای فعالیتش به جز مدیریت در سینما به عنوان بازیگر، نویسنده و مشاور کارگردان نیز در برخی فیلمهای سینمایی حضور داشته است، اما بیش از همه او به عنوان یکی از مدیران دوره بهشتی و انوار شناخته میشود که جیرانی نیز در طول این گفتوگو بر این موضوع متمرکز شده است.
اولین سوالی که جیرانی از اسفندیاری میپرسد این است که اگر به سال 62 و زمان مدیریتش برگردد اقدامات و سیاستهایش را تایید میکند؟ که اسفندیاری پاسخ تقریبا قاطعی به این سوال میدهد و میگوید: «90 درصد آن را تایید میکنم و ده درصد اشتباه هم وجود داشته است. این ده درصد مواردی بود که از اراده مدیران سینمایی خارج بود. مثل ممنوعیت فعالیت برخی بازیگرهای مشهور قبل از انقلاب.»
یکی از کسانی که در دهه شصت با ممنوعیت فعالیت روبرو شد، سعید راد است که اسفندیاری ماجرا را اینطور توضیح میدهد: «فارابی در زمان ساخته شدن فیلم «عقابها» با حضور سعید راد همراهی کرد و من هم تا پایان مراحل تدوین در جریان روند کار بودم. به آقای مزینانی (تهیهکننده عقابها) گفتم سعید راد برای سینما ایران حیف است، کاری نکن که روی او حساس شوند. اجازه بده این فیلم بیسروصدا دیده شود و تمام شود، اما تبلیغات وسیع و متمرکزی که مزینانی برای فیلم کرد کار باعث شد پیشبینی من محقق شود. نیم صفحه از روزنامه کیهان به عکس سعید راد که در صحنهای از فیلم در حال شلیک است اختصاص داشت. در نتیجه باعث شد گروههایی که در حال حاضر هم نوعی از آنها وجود دارد، نگران سینما هستند و برای آن مسالهسازی میکنند، مقالههایی بنویسند؛ میگفتند سینمای طاغوت برگشته و فشاری آوردند که نتوانستیم دوباره به سراغ سعید راد برویم. ما دلمان میخواست او کار کند و هیچوقت موافق ممنوعالکاری نبودیم. اتفاقا یکی از کسانی که از بازی و استایل سعید راد خوشش میآمد سیفالله داد بود، اما این جوسازیها بود که نگذاشت سعیدراد به فعالیت خود ادامه دهد.»
البته جیرانی به این نکته اشاره میکند که سعیدراد قبل از «عقابها» فیلم «دادشاه» را در اکران عید و قبل از آن هم فیلم «فرمان» را روی پرده داشته است و میپرسد آیا آن زمان این مسایل وجود نداشت؟ که اسفندیاری به زمان تاسیس بنیاد فارابی اشاره میکند و میگوید: «قبل از سال 61 و فیلم «برزخیها» این نوع اتفاقات برای سینما وجود نداشت. شروع تاسیس فارابی سال 62 بود و آن زمان «برزخیها» روی اکران بود. قبل از سال 62 بخاطر شلوغیهای انقلاب کسی حواسش به فیلمها نبود و از فیلم «برزخیها» سروصدا به وجودآمد.»
مردم آن زمان به سینما به چشم یک پدیده منفی نگاه میکردند
جیرانی در ادامه میپرسد تمام کسانی که آن جریان را برای فیلم «برزخیها» به راه انداختند الان در خارج کشور هستند. آیا آنقدر قدرت داشتند که فیلمی را از پرده سینما پایین بکشند؟ و اسفندیاری با اشاره به اینکه در آن زمان جوسازیهایی میشد و ترس و نگرانیهایی نیز در مقامات سیاسی وجود داشت میگوید: «این نوع نوشتههایی که درباره فیلمها منتشر میشد و روحانیون را حساس میکرد، عواملی بود که روی تصمیمگیریها تاثیر منفی میگذاشت. درحالیکه مدیران فرهنگی شناخت کافی نسبت به افراد داشتند و با خیلی از آنها در تلویزیون کار کرده بودند. مدیران سعی داشتند جوری محافظت کنند که اساس سینما در مقابل افرادی که میگفتند «سینما را برای چه میخواهید؟ کرکره آن را پایین بکشید» حفظ شود. یادمان نرود در جریان انقلاب یکی از مکانهایی که به آن حمله میشد و آتش زده میشد سینما بود. این به معنی است که مردم به سینما آن زمان به چشم یک پدیده منفی نگاه میکردند و آن بخاطر نوع فیلمها بود که خشونت و فحشا در آن وجود داشت، همینطور فیلمهای درجه سه خارجی که به تولیدات داخلی ضربه اساسی وارد کرد. اگر امام خمینی آن جمله مشهور را در بهشت زهرا نمیگفتند که ما با سینما مخالف نیسیتم و با فحشا مخالفیم و همینطور فیلم «گاو» را نمیدیدند که انفاقا نسبت به آن نظر مثبت هم داشتند، آن عده بنا داشتند سینما را از بین ببرند. تمایلات چپ داخل سینما هم بر قدرت این افراد اضافه میکرد. تمایلات چپ در افرادی که آن زمان انقلابی محسوب میشدند هم وجود داشت اما خیلیها بعدا به تعادل رسیدند و اصلاحطلب شدند.»
اما جیرانی بازهم موضوع سعید راد را پیش میکشد و خاطره رفتن او را یادآوری میکند: «شما گفتید کسی به سراغ سعیدراد نرفت، اما من به یاد دارم کیمیایی نقشی در فیلم «سرب» برای او در نظر گرفته بود و شما اجازه ندادید او بازی کند، روزی را به یاد دارم که سعید راد با یک ساک و هیچ پولی از دفتر کیمیایی با همه خداحافظی کرد و به هند رفت.»
و اسفندیاری باز هم بر موضع خود اصرار میکند: «این طور نیست که ما اجازه ندادیم، ما همانی هستیم که «عقابها» را اجازه دادیم، اما در زمان کیمیایی فضاسازیهایی شده بود که این اجازه را نمیداد. در همان سالها یک فیلم سالم ایرانی به نام «پرستوها به لانه برمیگردند» برای آقای مجید محسنی بود که البته قبل از روی کار آمدن گروهها بود اکران شد و در روزنامهها تیتر زدند که «پرستوها به لانه برمیگردند» به معنی ضدانقلاب به ایران برمیگردد بود.»
جیرانی درباره مجید محسنی نیز به نقل از او میگوید: «به من گفته بابت پروانه گرفتن آن فیلم به ارشاد پول داده است» و با توجه به اینکه محسنی بعد از آن در تئاتر مشغول شده، خطاب به اسفندیاری میگوید: «من هم سعی کردم او را به سینما بیاوم که باز هم شما اجازه ندادید.»
اما اسفندیاری در اینباره نیز عوامل دیگری را موثر میداند: «مسولان فرهنگی در خیلی از موارد میخواستند اجازه کارها را بدهند، اما توصیهها و تلفنها نمیگذاشت کارشان را بکنند و خیلی چیزهاست که من نمیتوانم بگویم.»
چرا فردین، خاچیکیان، قادری، هاشمپور، تسلیمی و.. را ممنوعالفعالیت کردید؟
البته آنطور که جیرانی در ادامه توضیح میدهد تیمی که اسفندیاری نیز عضو ان محسوب می شده در واقع تیم روشنفکری بود و در مقابل تعبیرها خوب ایستادگی میکرده است. مثلا درمورد «اجاره نشینها» که کار به مجلس کشید و نمایندهها در تذکر کتبی از وزیر خواستند فیلم از اکران برداشته شود، این تیم به تعبیر و تفسیرها جواب داد تا «اجاره نشینها» روی پرده بماند؛ با اینحال خطاب به اسفندیاری میگوید: «اما در مورد ممنوع الکاری خودتان هم دوست داشتید بعضیها کار نکنند.»
اسفندیاری نیز در پاسخ به موضوع ممنوعالفعالیتی با اشاره به اینکه سیفالله داد دوست داشت با سعید راد فیلم بسازد میگوید: «حتی درمورد فردین نیز اقداماتی انجام دادیم، رایزنیهایی کردیم که فردین در نقش میرزاکوچک خانبازی کند و خودشان البته قبول نکردند، آن زمان معروف بود فارابی مثل یک پدر است که از سینما محافظت میکند.»
اما جیرانی به ساموئل خاچیکیان اشاره میکند که بعد از «یوزپلنگ» ممنوع الکار شده است و اسفندیاری این موضوع را نیز رد میکند: «ما ممنوع الکارش نکردیم و برخلاف حرفها او خودش خواست که «چاووش» را بسازد، او مسیحی بود اما نهج البلاغه را خوانده بود و به آن علاقه داشت و گفت میخواهم فیلمی در این باره بسازم. ما از چاوش حمایت کردیم مثل همه فیلمهایی که آن زمان حمایت میکردیم و آن سالهایی که کار نکرد ربطی به ممنوع الکاری نداشت.»
جیرانی درباره ممنوعیت فعالیت ایرج قادری بعد از «تاراج» هم میپرسد که اسفندیاری میگوید: « نکتهای که در مورد ایرج قادری وجود داشت این بود که ما به او گفتیم شما فیلم بساز اما فیلمفارسی نساز. فیلمفارسی را هم تعریف کردیم و چهارچوب آن را مشخص کردیم. ایرج قادری فیلمساز خوبی بود و همه فیلمهایش هم آن زمان فروخت و بعد هم فیلم «میخواهم زنده بمانم» را ساخت.» اما جیرانی به این موضوع اشاره میکند که قادری در زمان مدیریت اسفندیاری آزاد نشده بلکه با آمدن علی لاریجانی به فعالیت ادامه داده است.
جیرانی که پشت سرهم اسامی مختلف را نام میبرد تا دلیل ممنوعیت فعالیت آنها را بپرسد بعد از قادری به جمشید هاشمپور اشاره میکند که اسفندیاری پاسخ میدهد: «کسی او را ممنوع نکرد. نگرانیای که از سر بر آوردن دوباره فیلمفارسی وجود داشت بخاطر تیپسازی خاصی که جمشید هاشمپور داشت (موهای تراشیده) و آن تیپ که قبلا در فیلمفارسی وجود داشت، زمینه محرومیت او را به وجود آورد. برای حفاظت سینما ایران از ابتذال اجازه ندادیم آن نوع تیپ خاص فعالیت کند و جمشید هاشمپور هم شامل آن تیپ بود، اما با تیپ دیگری در فیلم «پرده آخر» نقش یک کارگاه را بازی کرد.»
این مدیر سابق فارابی درباره فیلم «مسافران» و اینکه گفته میشود توصیه شده از سوسن تسلیمی برای بازی در این فیلم استفاده نشود اینطور توضیح میدهد: «من به بیضایی نگفتم که سوسن تسلیمی را برای «مسافران» نگذارد و این حرف درست نیست، اینها شایعات بودند و من همه را تکذیب میکنم. هیچ توصیهای از طرف فارابی نبوده و این فیلم با حمایت کامل فارابی ساخته شده، حتی زمان مونتاژ فیلم آقای بیضایی کمر درد داشتند و خانهنشین شده بودند که من میز تدوین را در حالی که نباید از جایش تکان میخورد به خانه او بردم.»
فیلم «مسافران» در جشنواره فجر سال 1370 نظر داوران را به خود جلب کرده بود و آنطور که جیرانی میگوید میخواست تمام جایزهها را درو کند که صلاحدید چیز دیگری بود و اسفندیاری در واکنش میگوید: «آن صلاحدید را قبول داریم و میفهمیم.»
در ادامه جیرانی از زبان رسول صدرعاملی نقل قولی از سیدمحمد بهشتی میآورد که در جلسه هیئت داوران گفته بود اگر میخواهید کسی را خانهنشین کنید به او جایزه بدهید و هیچکدام از داوران آن زمان مصاحبهای نکردند که بگویند به نظری به آنها تحمیل شده؛ که اسفندیاری به جشنواره سیوچهارم اشاره میکند و فیلم «ابد و یک روز» را مثال میزند: «در مورد سعید روستایی من این ترس را داشتم که حالا همه جایزهها را گرفته با سر به زمین نخورد. اتفاقی که برای کریم مسیحی افتاد و ده سال فیلم نساخت، برای ژکان هم بعد از فیلم «مادیان» این اتفاق افتاد، این صلاحدید داوران جنبه منفی ندارد و به معنای محافظت است. »
درجهبندی فیلمها یکی از اشتباهات من بود
موضوع دیگری که جیرانی آن را پیش میکشد مربوط به سال 65 و درجه بندی فیلمهاست و از اسفندیاری میپرسد چرا این کار را کردید و پیشنهاد آن از چه کسی بود؟ که این مدیر سابق سینمایی نیز پاسخ جالبی به این سوال میدهد: «من در درجهبندی بیشترین تاثیر را داشتم و یکی از اشتباهات من بود، پیشنهاد آن هم از من بود. هدف این بود وضعیتی ایجاد شود تا مردم به فیلمهای خوب هدایت شوند. البته در سالهای بعد روند کند شد. معیارهایی که برای درجهبندی داشتیم ساخت خوب موضوع خوب و خصوصا موضوعات انقلاب و دفاع مقدس و البته فردی که فیلم میساخت هم مهم بود.»
جیرانی از اسفندیاری سوال میکند یعنی بین حجت الله سیفی و سیروس الوند کدام را انتخاب میکردید؟ که اسفندیاری میگوید: «حالا چرا حجت الله سیفی را مثال میزنید؟ دو فیلم را در نظر بگیرید که یک ساخت دارند اما یکی را کارگردانی ساخته که منتسب به انقلاب است. این فیلم درجه بالاتری میگرفت آن زمان و این یک مفهوم خفیف و ضعیف از خودی و غیرخودی بود. در سینما گروههایی از آن زمان تا کنون علیه کلیت سینما جوسازی و پرونده سازی میکنند. مثل آن منتقدی که در برنامه تلویزیون لقب خائن به یک فیلم میدهد اینها کسانی هستندکه ضعفهای فرهنگی خود را پشت موضعگیری سیاسی پنهان میکنند، ما همیشه با این افراد مشکل داشتیم و هنوز هم داریم.»
تفکر سینمای عرفانی از کجا آمد؟
بحث دیگری که جیرانی مطرح میکند درباره تفکر سینمای عرفانی است او میپرسد «نار و نی» از کجا آمد؟ از شما، آقای بهشتی یا چه کسی؟ که اسفندیاری پاسخ میدهد: «در مجموعه ما، حتی از زمان تلویزیون این بحث بود که اگر بخواهیم مفاهیم معنوی و عرفانی دینی را در سینما تصویر کنیم به چه شکل باید این کار را کرد؟ نزدیکترین راه قصه های عرفانی بود. «آنسوی مه» هم توسط آقای بهشتی این طور نوشته شد. «نار و نی» هم محصول همین تفکر و از برجستهترین نمونههای این تفکر بود که مفاهیم عرفانی را تحت تاثیر سهراب سپهری و برداشتهای جدید از مفاهیم عرفانی به تصویر کشید.»
جیرانی در ادامه به نسل اول فیلمسازان بعد از انقلاب اشاره میکند و میپرسد: «یکی از نقاط مثبت شما در همه شصت حمایت از فیلمسازان روشنفکر چون کیارستمی، مهرجویی، تقوایی، کیمیایی، بیضایی، حاتمی که بهترین فیلمهایشان هم چون «مادر»، «مسافران»، «هامون»، «سرب»، «خانه دوست کجاست» را ساختند. برای این حمایت هزیهای دادید و مورد انتقاد قرار گرفتید؟»
آنطور که اسفندیاری در پاسخ توضیح میدهد مخالفتهایی وجود داشته است: «با اینحال استدلال ما همیشه این بود و هست که اگر کسی مدعی فیلمسازی دینی و انقلابی و دفاع مقدسی است جایی پخته میشود و دیده میشود که در عرض دیگران در یک مسابقه شرکت کند.»
ما دیکتاتورهای دلسوزی هستیم
در یکی از برنامههای «سیوپنج» ابوالفضل پورعرب به خاطرهای درباره پشت صحنه فیلم «عروس» اشاره کرده و گفته بود که اسفندیاری به به پبنگ پونگ بازی کردن پورعرب و نیکی کریمی اعتراض کرده است، اسفندیاری این موضوع را اینطور روایت میکند: « آقای پورعرب بخاطر دورهای که بیمار بودند بعضی خاطرهها را پس و پیش در ذهنشان دارند. من سر صحنه «عروس» به عنوان نماینده فارابی نرفتم و چون با افخمی فامیل بوده با خانوادهام رفتیم، وقتی با خانواده جایی میرویم که به دنبال مجرم نیستیم. من اصلا آن پینگ پونگ بازی کردن را یاد ندارم و اگر بود خودم هم بازی میکردم. من به پشت صحنه فیلمها میرفتم تا حمایت فارابی را نشان دهم. سر «ناخدا خورشید» هم رفتم. همینطور فیلمهای صدرعاملی و غیره. البته مسایل اخلاقی آن زمان مهم بود و تلاش فارابی این بود که علنی نشود. چنان که سر فیلم «رد پایی بر شن» مسائلی پیش آمد که فیلم خوابید و شایعات زیادی پیش آمد. فارابی تلاش میکرد که اگر مسائلی بود افشا نشود. کسانی هم که افشاگری میکردند دولتی نبودند. اختلافهای شخصیشان را این طور نشان میداند.»
اسفندیاری در ادامه توضیحاتش میگوید: «در یک مصاحبهای گفتیم ما دیکتاتور دلسوز هستیم و هنوز هم به آن اعتقاد دارم و البته ما در آن زمینه خاص منظورمان بود. سال 62 فارابی تاسیس شد و من از همان زمان معاون فرهنگی شدم و ده سال بعد سال 72 زمانی که آقای خاتمی از ارشاد در حال رفتن بودند و آقای لاریجانی در حال آمدن بودند من استعفا دادم چون میخواستم به بخش خصوصی بروم و با این خواستن من هم مخالفتی نشد چون تغییراتی در پیش بود.»
جیرانی در پایان میپرسد تارکوفسکی را چه کسی به شما تحمیل کرد؟ اما اسفندیاری معتقد است هیچکس این فیلمساز را تحمیل نکرده است و پاسخ میدهد: «ما در هر جشنوارهای سعی داشتیم با سینماگرانی از جهان آشنا سازیم که یکی از آنها تاکوفسکی و پاراجانف بود و یکی آندره وایدا بود که آن را فراموش نکنید. او فیلمسازی چپ بود، اما یک عدهای این موضوع را در بوق کردند. ما سالی 50 فیلم داشتیم که نهایت 5 تای آنها از سینما روشنفکری بود و بقیه برای سینما بدنه بود، اما کسانی که میخواهند انتقاد کنند به همان 5 فیلم استناد میکنند.»
و حرفهایش را اینطور به پایان میبرد: «در زمانی که بعد از انقلاب مسایلی زیر سوال بود که خوب نشده و بدتر شده تنها چیزی که دوست و دشمن میگفتند بهتر شده سینمای ایران بود و آن تلاش افرادی بود که جوانیشان را پای آن گذاشتند. حیات سینمای ایران بعد از انقلاب وابسته به عملکرد دهه 60 است که آقای بهشتی و انوار در راس آن بودند و اتاق فکری وجود داشت که آقای انوار در بخش سخت افزاری و آقای بهشتی در بخش نرم افزاری محور آن بودند.»
9413