آی سینما: در حالیکه کمتر از دو ماه دیگر به آغاز اکران فیلم «فروشنده» آخرین ساخته اصغر فرهادی در سینماهای امریکای شمالی باقی مانده است، فیلمساز ایرانی در یکی از گفتوگوهای اخیر خود به نکات جالبی درباره میل ذاتیاش به قصهگویی، تلفیق سینما و تئاتر در فیلم «فروشنده» و تاثیر موفقیتهای بینالمللی بر روند فیلمسازیاش حرف زده است.
«فروشنده» که به عنوان نماینده ایران برای رقابت در بخش خارجی زبان اسکار 2017 به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی معرفی شده است، به تازگی در لس آنجلس امریکا روی پرده رفت تا واجد شرایط حضور در رقابت اسکار پیش رو باشد. بخشهایی از گفتوگوی فرهادی با «فیلم اکسپرینس» را در ادامه میخوانید.
- بیایید از تئاتر شروع کنیم. فیلم جدیدتان «فروشنده» درباره زوجی است که بازیگر تئاتر هستند. کنجکاوم علت استفاده از یک تولید تئاتری («مرگ فروشنده») در پسزمینه فیلم را بدانم؟ میدانم که در اصل فارغالتحصیل رشته تئاتر هستید. این خواست همیشگیتان بوده که تئاتر و سینما را با هم تلفیق کنید؟
سالها پیش، من تئاتر کار میکردم و همیشه امیدوار بودم (به آن فضا) برگردم. اما واقعیت این است که به دلیل مشغلههایم در سینما، فرصتش پیش نیامد. در نتیجه، تصمیم گرفتم برای ارضای شور و اشتیاقم نسبت به تئاتر، داستانی را بپرورانم که مرتبط با تئاتر باشد. قصدم این نبود که اقتباسی از یک متن نمایشی را به تصویر بکشم. آرزویم این بوده که در فیلمسازی مرز بین تئاتر و سینما را از بین ببرم. این آرزو به نوعی بازتابدهنده خودم هم هست. بخش تئاتر و بخش سینما در درونم دو چیز مجزا از هم نیستند، بلکه در هم ادغام شدهاند.
- فیلمهای شما به شدت متمرکز و درگیرکنندهاند. عموما از یک اتفاق به ظاهر ساده شروع میکنید که در ادامه تبدیل به موقعیتی فوقالعاده پیچیده تبدیل میشود. از کی متوجه شدید صاحب چنین استعدادی در قصهگویی و روایت هستید؟
دقیقا نمیتوانم بگویم از کی و چطور شروع شد اما حتی اولین فیلم کوتاهی که در سن 13 سالگی ساختم، داستان داشت. و قصه شنیدن همیشه من را به هیجان میآورد. شاید این موضوع به دوران کودکیام بر میگردد که دور و برم را قصهگوهایی بزرگ احاطه کرده بودند. وقتی وارد تئاتر شدم و به درکی از درام رسیدم، دنیایی جدید پیشاپیشم گشوده شد. دریافتم که روایت، جدا از تعلیق، میتواند دارای لایههای بسیاری هم باشد.
- شما قبلا با شهاب حسینی در «جدایی» و با ترانه علیدوستی در تعدادی از کارهای اولتان کار کرده بودید. وقتی مشغول نگارش فیلمنامه این کار بودید میدانستید که این دو نفر قرار است نقش زوج داستانتان را ایفا کنند؟ و اینکه دقیقا از چه زمانی بازیگرانتان را درگیر روند کار میکنید؟
فیلم به فیلم فرق میکند. در مورد «فروشنده» وقتی داشتم طرح فیلمنامه را مینوشتم میدانستم چه کسانی قرار است نقش دو شخصیت اصلی را بازی کنند. اما در مورد «درباره الی» اینطور نبود. بعد از پایان نگارش فیلمنامه، با چند بازیگر جلسه داشتم و سعی کردم تصمیم بگیرم. اما به طور کلی، معمولا یک یا دو نقش وجود دارد که میدانم کدام بازیگرها بازیشان میکنند. این رویکرد خیلی به من در بدو ورود به جهان فیلم کمک میکند. سر صحنه هم راحتتر هستم چون سلیقه همدیگر را میشناسیم.
- نوشتههای شما همیشه با استقبال فراوان روبهرو بوده و به خاطرش نامزد اسکار هم شدهاید. اما فیلمهایتان به لحاظ بصری هم بسیار تاثیرگذار هستند. بسیاری از تصاویر کلیدی در «فروشنده» فاقد دیالوگ هستند، مثل تصویر ترکی که در ساختمان است، تصاویر مربوط به صحنه خالی تئاتر، بازیگرهایی که گریم روی صورتشان است. آیا از استوریبرد استفاده میکنید؟
تا الان هیچوقت پیش نیامده که با استوریبرد کار کنم. نگرانم که مبادا سر صحنه محدودم کند و باعث شود کمتر احساس آزادی کنم. خیلی از این تصاویر در جریان نگارش فیلمنامه شکل گرفتند. از آنجایی که خودم فیلمنامه کارهایم را مینویسم پیشاپیش به کارگردانی اثر هم فکر میکنم. برای مثال، مجموعه تصاویری که در آغاز فیلم میبینید از همان ابتدا در فیلمنامه وجود داشت. اما بقیه تصاویر در جریان فیلمبرداری به وجود آمدند، مثل صحنه پایانی «فروشنده». و خیلی مواقع، لحظههای بصری که در جریان فیلمبرداری خلق میشوند اهمیت فوقالعادهای در فیلم مییابند. مثل صحنه پایانی «درباره الی»، جایی که دارند زور میزنند ماشین را از آب بیرون بیاورند. به نظرم، بهترین نمایی است که تا امروز موفق شدهام بگیرم.
- از زمان موفقیت بینالمللیتان به خاطر «جدایی»، تغییری هم در روند فیلمسازیتان اتفاق افتاده است؟
به شکل مستقیم به هیچ وجه تغییری ایجاد نکرده است. در فیلمسازی همان شیوه سابقم را دارم. اما احتمال دارد به طور غیرمستقیم روی خودم تاثیر گذاشته باشد. هر بار ساخت فیلم جدیدی را شروع میکنم به شدت تلاش دارم رویکردم همانی باشد که زمان ساخت فیلم اولم داشتم. همان میزان اضطراب و استرسی را تجربه میکنم که سر فیلم اولم داشتم. اما قطعا متوجه این حقیقت هستم که هر فیلمی که از حالا به بعد میسازم با کارهای اولم و خصوصا «جدایی» مقایسه میشود. باهاش نمیجنگم. به عنوان واقعیت پذیرفتمش. سعی میکنم مسیری را دنبال کنم که قلبم میگوید.
- شاید این حرفم احمقانه و زیادی امریکایی به نظر برسد اما وقتی «جدایی» را دیدم ناگهان تصویری بسیار پیچیدهتر و ملموستر از ایران پیش چشمم ترسیم شد. گرایش مسلط ما این است که تصاویری بسیار کارتونی و به دور از واقعیت از دیگر کشورها در سینمایمان ببینیم. از آنجایی که حالا دیگر با مخاطب بینالمللی سر و کار دارید، به این واقعیت آگاه هستید که دارید چشماندازی از کشورتان را پیش چشم تماشاگر ترسیم میکنید؟ این موضوع فشار زیادی بهتان وارد میکند؟
واقعیت دارد اما من به چشم فشار بهش نگاه نمیکنم، بلکه به چشم فرصت میبینمش. تصدیق میکنم که هیچ فیلمسازی به هیچ وجه نمیتواند ادعا کند تصویری از کل جامعه را ارائه میدهد، جامعهای با بیش از هفتاد میلیون نفر جمعیت که باورهای گوناگون و شیوههای زندگی جورواجوری دارند. اما هر فیلمی میتواند تصویری از بخش کوچکی از آن جامعه را ارایه بدهد. اما حتی همان تصویر هم از زاویه دید من، وجهی نسبی پیدا میکند! اما تا جاییکه تواناییهایم را در مقام فیلمساز محدود نکند، از چنین فرصتی نهایت بهره را میبرم تا از چشماندازی تازه کشورم را به تصویر بکشم.
9414