۱.بحران #این: با گذشت سه شب از نمایش فیلمهای #جشنواره_فجر و استقبال پرشور هموطنانی که حتی گویا با نوزادان فرهنگی-هنری خود در اکران ویژه هنرمندان عزیز و اهالی رسانه حضور به هم میرسانند، هنوز عدهای #این ندارند؛ برای عدهای همچنان وعدهی صدور #این پابرجاست؛ عدهای با #این رفقا داخل میشوند و مشاهده شده صاحب فداکار #این خودش پشت در مانده است، چون فرد موردنظر متواری شده؛ پیشنهاد ما #این است که اگر رفع ترکیدگی سایت بلیتها همچنان زمان میخواهد، عدهای آدم معتمد را رسما برای ایجاد یک جامعهی بیطبقهی اشتراکی برای #این تعیین کنند، تا راه نفوذ بدخواهان هم بسته شود. شما هم #این خودتان را فقط به گردنتان بیندازید و به دیگران تعارف نکنید.
۲. بحران آب: ابتکار و تدبیر مدیریت اجرایی جشنواره و تعویض میزهای ورودی سالنها با یخچالهای گاهی همراه با بطری آب، ابتکاری ستودنی بود؛ منتهی مشکل #این است که یخچالهای مزبور گاهی خالیاند، گاهی پر از آشغال و بطری خالیاند و در بسیاری از ساعتها خاموشاند؛ در ساعات پایانی عدهای بیرحمانه آبها را به انبار برمیگردانند و تشنگان هنر مجبورند آب و غیره را از بوفهها بخرند؛ یکی از آگاهان معتقد است قرارداد را دربارهی آب یکجوری بستهاند که بودجهی هر شب با برگشتن بطریها سرراست میشود؛ ما از همهی اجراییات جشنواره راضی هستیم و فقط درخواست آب داریم.
۳. بحران دوربین: در سالنها، طبقات زیرین، سرویسهای بهداشتی، زیر صندلیها، بالکنها و اتاق فکرها، محلهای تبادل نظر و شماره، همه جا دوربینها مشغول مصاحبه و ضبطاند؛ بحران مکان برای رسانهها به کف جشنواره رسیده و هر جا که باشید ممکن است وسط کادر یک #دوربین باشید و بیخبر؛ ما رفقای زیادی داریم که در رابطهی عاطفی هستند و خبر ندارند... اما #این جا دربارهی کادر #این گرفتاری هست؛ خودتان میدانید.. فردا اگر افق زاویهتان طوری بود که در یک تصویر با افراد نامربوطی در یک کادر بودید، جواب بزرگوارتان با خودتان است.
۴. بحران #پوشش - بدون شرح: محمد حیدری دبیر جشنواره اعلام کرده که پوشش غیررسمی سینماگران در دوره گذشته باعث حذف فرش قرمز در کاخ جشنواره شده است. احتمالا فیلمهای غیررسمی، آدمهای غیررسمی و هر چیز غیررسمی هم به همین دلیل حذف شدهاند که خب صاحب جشنواره پولش را داده است و حق دارد.
۵. بحران قصه: چند فیلم تا الان اکران شده است که یا قصه ندارند، یا #قصه ندارند؛ یکیشان سفال را به عنوان خاک وطن به خارجی نمیفروخت و همزمان در عوالم خواب و رویا افشا میکرد؛ یکیشان پلیسهایی داشت که کلا دنبال جنازه نمیگشتند؛ یکیشان در ده دقیقه همهی بیانیهها را داد؛ به نظر میرسد سینمای روشنفکر ایرانی خیلی با مخاطب کاری ندارد و برای بزرگواران فیلم میسازد که خب درستش هم همین است.