محمد مهدی حیدریان با حکم صالحی امیری وزیر ارشاد، تنها 6 ماه مانده به پایان دوره چهار ساله دولت یازدهم، جایگزین حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی شد. حیدریان در حالی پس از یازده سال بار دیگر روی صندلی مدیریت ارشد سینمای ایران نشسته که جای سوال فراوانی حول دلایل این تغییر وجود دارد. اما در هر حال حکم حیدریان صادر شده و او اکنون رئیس سازمان سینمایی یا به نوعی دوباره معاون امور سینمایی وزیر ارشاد شده است. در این گزارش مروری کردهایم بر کارنامه کاری او و برخی صحبتهای چند سال اخیرش در حوزه سینما.
حیدریان یکی از قدیمیترین مدیران حوزه سینماست که از سالهای ابتدایی پس از انقلاب به اشکال مختلف در حوزه سینما مشغول به فعالیت بوده است. این مدیر 55 ساله در اولین تیمی که پس از انقلاب به بررسی اوضاع سینمای بعد از انقلاب پرداختند حضور داشت. تیمی شامل چهره هایی چون سیدمحمد بهشتی، فخرالدین انوار، عبدالله اسفندیاری، محمدعلی نجفی، مهدی کلهر، علیرضا مصطفی هاشمی طباء و علیرضا شجاع نوری که تحت عنوان «آیت فیلم» هم فیلم تولید میکردند و هم تصمیم گرفته بودند اوضاع سینما را منطبق با شرایط پس از انقلا ب اسلامی کنند.
این مدیر در آن دوران جوان و تازه نفس نزدیک به 11 سال و در دو دوره سید محمد خاتمی و علی لاریجانی به عنوان مدیرکل نظارت و ارزشیابی امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت ارشاد فعالیت کرد و یکی از کسانی بود که نقش مهمی در تاسیس خانه سینما داشت و خودش هم یکی از اولین اعضای هیات مدیره این نهاد صنفی بود. او یکی از دوستان نزدیک سید محمد بهشتی و علیرضا رضاداد و از حلقههای مهم مدیریتی سینما در دهه 60 است که تا امروز هم برخلاف بسیاری از سینماگران از نحوه مدیریت سینما در دهه 60 دفاع میکند.
او در سال 1381، در دوره وزارت احمد مسجدجامعی، پس از تشدید بیماری محمدحسن پزشک معاون سینمای وقت وزارت ارشاد جایگزین او شد. حیدریان در دوره مدیریت خود از یک نظر شباهت بسیار زیادی به حجت الله ایوبی داشت و آن هم بحث بهینه سازی سینماها، توجه به پیشرفت تکنولوژی در حوزه سخت افزارهای سینمایی و تلاش برای افزایش ظرفیت سینمای ایران در زمینه تعداد سالن بود. البته طبق آماری که چند سال پیش منتشر شد در دوره مدیریت حیدریان به عنوان معاون سینمایی وزیر 45 فیلم به دلایل مختلف مجوز نمایش نگرفتند که از این حیث دوره مدیریت او پس از محمدرضا جعفری جلوه دومین است.
حیدریان پس از سال 84 به شکل غیرمستقیم در حوزههای مدیریتی مختلف با سینما در ارتباط بود و به عنوان مشاور هنری در بخشهای مختلفی مشغول به کار بود. آخرین کار مهم او در سینما حضور در پروژه «محمد رسول الله» مجید مجیدی به عنوان تهیه کننده و مدیر پروژه حضور داشت که البته پیش از اکران فیلم از این مقام کناره گیری کرد و همه کارها را به دست خود مجید مجیدی سپرد.
با روی کار آمدن سیدرضا صالحی امیری به عنوان وزیر ارشاد حیدریان که مشغول فعالیت به عنوان معاون فرهنگی وزیر کار بود به عنوان مشاور وزیر جدید ارشاد منصوب شد و از همان زمان زمزمههایی مبنی بر جایگزین شدن او به جای ایوبی شنیده میشد. با این مقدمه میرویم سراغ بررسی برخی اظهار نظرات حیدریان در چند سال اخیر درباره حوزه فرهنگ و سینما که تغییرات ذهنی او در سالهای اخیر و نگاهش به این حوزه را بهتر مشخص میکند.
انتقاد به وضعیت فرهنگ در دولت یازدهم
-بدون هیچ شعاری حق این مردم بیش از این اتفاقی است که در حال حاضر در حوزه فرهنگ و هنر میافتد. ما واقعاً شخصیتهای برجسته فرهنگی ـ هنری داریم که بدون تعارف اینها آدمهای بینالمللی با فهم، تکنیک و هنر جهانی هستند اما در این دولت نتوانستند شرایطی را مهیا کنند که اینها به منصه ظهور برسد و برونداد واقعی و فعلیت عینی داشته باشد. می شود گفت این دولت باید افرادی را به کار میگرفت که بتوانند این ظرفیت را به فعلیت در بیاورند که این اتفاق نیفتاد. به نظرم تشخیص اهمیت امور فرهنگی به طور کامل در این دولت اتفاق نیفتاد که دلیل آن می تواند این باشد که حجم مسائل سیاسی و به ویژه اقتصادی ــ منظورم سیاست خارجی است ــ که پیش روی این دولت بوده و است اجازه نداد بخش مدیریت فرهنگی به خوبی دیده شود. جنس، حجم و اندازه مسائلی که دولت یازدهم با آن مواجه شد آنقدر خطیر و بزرگ بود که باعث شد از جنبههای دیگر غافل شد. از نظر خود دولت، آنها چارهای نداشتند جز اینکه به سمت حل آن مسائل بروند ــ حال موفق شدند یا خیر قضاوت نمیکنم ــ اما به نظر من از امر فرهنگ غافل شدند و این را مدنظر قرار ندادند که پیشنیاز همه مسائل یک کشور، فرهنگ است.
بودن یا حذف پروانه ساخت
سینمای ما بی بضاعت تر از آن است که عدم نظارت اولیه را بپذیرد. من فکر می کنم دولت هم مانعی ندارد که پروانه ساخت را بردارد اما خود سینما به مشکل می خورد. فردا صاحبان فیلمهای ناموفق پیدایشان می شود که ورشکست شده اند یا زندگی شان حراج بانک است و دارند به زندان می افتند و … و باز از دولت کمک می خواهند! اگر سینما حرفه ای شد، استودیو ها آمدند و کمپانی ها فیلم ساختند و تهیه کننده حرفه ای پیدا شد که مسئولیت همه چیز فیلم را پذیرفت و کارش را بلد بود و کارگردان مناسب را تشخیص می داد آنوقت می شود این کار ها را کرد. تهیه کننده ای که مثلث متن و کارگردان و مخاطب را تشخیص می دهد و اگر هم شکست خورد اتفاقی برایش نمی افتد و فیلم بعدی را می سازد، اگر پیداشد می شود گفت پروانه ها را برداریم. چون به کسی این اجازه ها را می دهند که توانش آنقدر باشد که مشکلش را نزد دولت نیاورد. اما با سیستم فعلی که از این و آن پول جمع کنیم و بدهکار باشیم و در نهایت دولت به دادمان برسد، نمی توان از این حرف ها زد. چون الان اگر سه تا فیلم پروانه نگیرند همه می ترسند و تولید متوقف می شود چون مستقل نیستند و به پول دولت محتاجند. پس دولتی که در همه مراحل باید حمایت داشته باشد چرا نباید پروانه هم بدهد؟
دفاع قاطعانه از نحوه مدیریت فرهنگی در دهه 60
مدیریت فرهنگی بسیار کار پیچیدهای است. کسانی که حاضر باشند به چنین شرایطی تن بدهند کمتر گیر میآیند. در عین حال ما در سیستم آموزشی مان برای مدیریت فرهنگی هنری تدبیری نیندیشیده ایم و فقط همان دوره سال ۵۹ بود که هم نسلان ما آموزش دیدیم. واقعیت این است که تنها دورهای که یک کار اساسی در این زمینه انجام شد همان دوره بود که در داخل انجمنهای اسلامی کسانی که سابقه کار فرهنگی ـ هنری داشتند گرد هم آمدند و تجربه هایشان هم روز به روز بیشتر شد. ما در آن سال ها تمام مسائل مربوط به فیلمسازی اعم از صدا، تاریخ سینما، لابراتوار، عکس، فیلم، فیلمبرداری و ... را خواندیم و بعد تبدیل به مدیر شدیم و همین امر باعث شد اگر فیلمسازان مشکلات و مسایلشان را مطرح می کردند با آنها بیگانه نبودیم.
ما در دوره خودمان ویدیو را ممنوع کردیم و در همان دوره خودمان آن را آزاد کردیم. عده ای می گفتند شما که میخواستید آزاد کنید چرا ممنوع کردید؟ شما که قائل به آزادی بودید چرا این کار را کردید؟ ما روزی که ویدیو را ممنوع کردیم انبارها از فیلمهای خارجی که بسیار بسیار ناسالم، غیر شرعی و غیر فرهنگی بودند پر بود. ضمن اینکه در آن دوران جامعه فیلمساز ما اندک، جوان و کمتجربه بود که نیاز به حمایت داشت و همچنین باید مراقبت می کردیم تا نگاه اصیل خودمان در سینما شکل بگیرد. قبل از انقلاب فیلمسازی با الگوبرداری از سینمای هند یک امر تجربهشده برای ما بود که ما نمی خواستیم در سینمای پس از انقلاب هم دنبال شود. اگر آن زمان جلوی ویدیو را نمی گرفتیم چند اتفاق میافتاد؛ ابتدا اینکه روی فیلمسازان ما تأثیر می گذاشت دوم اینکه ما میخواستیم سینمای خودمان صاحب سرمایه شود ولی در صورت آزادی ویدیو این سرمایه را کسان دیگری می بردند. سوم اینکه اساساً لشکر، فرماندهان یا سردارانی که بنا بود در عرصه فرهنگی خود ما تعریف فرهنگ ما را ارائه دهند به وجود نمیآمدند چون بازار دست کسی دیگر بود.
کار مدیران سینما در دهه شصت به مراتب سخت تر از امروز بود. در جامعه ای با شرایط عادی سهم گرفتن برای سینما که کاری ندارد. در آن روزگار بود که باید مسئولان را قانع می کردی که در کنار وارد کردن خون تجهیزات سینمایی هم وارد شود. مدیران آن دوران باید اول خودشان به این باور می رسیدند که سینما مهم است و بعد دیگران را قانع می کردند. عرض کردم دوره طلایی و جهش و پرش سینما همان دوره است البته بعد هم حرکت رو به جلو دارد ولی طلایی را به جهت میزان پیشرفت عرض می کنم. سینما جهش هایش را وامدار جنگ است و اگر جنگ نبود ممکن بود این مسیر را در طول ۳۰ سال طی کند و تازه این در شرایطی است که از مسیر منحرف نمی شد که من عرض می کنم منحرف می شد. شما در صحبت هایتان اشاره کردید که بعد از جنگ به مرور اتفاقاتی در عرصه اجتماعی افتاد که من می گویم اگر جنگ نمی شد این اتفاقات می توانست در سال سوم انقلاب در جامعه بیفتد.
سختگیری برای حضور افراد در سینمای حرفه ای
مشکل اصلی این است که سینمای ما یک بازی شده و بسیار به این بلیه مبتلاست. سینمای حرفه ای نباید اینقدر سهل الوصول باشد. فیلمسازی باید سهل باشد اما سینمای حرفه ای تعریف دارد. شما می توانی بگویی چون من هر روز از خانه تا اداره می دوم پس بروم در مسابقات جهانی دو شرکت کنم؟! نمی شود. باید کلی مراتب طی کنید تا به یک حدنصاب برسید. اما آیا در سینما اینگونه است؟ نمی شود همینطور دوربین دست گرفت و در عرصه حرفه ای سینما فیلم ساخت... یک وقت ما امکانات نامحدود داریم و هرکس مثلا می تواند یک استودیو بزند و کار کند و نظام عرضه و تقاضا ایجاد شود خب اشکالی ندارد اما یک وقت ما امکانات و سرمایه و امکان نمایش محدودی داریم. پس در مقابل هم باید یک محدودیت هایی باشد که مناسب ترین ها یعنی بهترین های فنی و فهمیده ترین ها و وزین ترین ها در حوزه معرفتی بیایند که بتوانند مسائل را درست تشخیص بدهند. هر نوع ابزاری را دست هرکسی نمی توان داد.
هر سرمایه ای برای سینما خوب نیست. سرمایه سینما باید سرمایه فرهنگی و به قصد فرهنگی باشد که البته دوباره از درامدش برای فرهنگ خرج کند.نه اینکه درامد فرهنگ را در ساختمان سازی هزینه کند! این سرمایه ها سینما را آلوده کرد و همچنین افراد نابجایی که وارد این حوزه شدند چون فرهنگی نبودند و به قصد دیگری آمده بودند فضا را آلوده تر کردند.
درباره گروه «هنر و تجربه»
فیلم باید برای عموم مردم باشد نه یک گعده محدود روشنفکری که درصدی از کل مردم آن را ببینند. اگر آن درصد از یک حدی بیشتر باشد فیلم عمومی می شود و اگر کمتر باشد خب معلوم می شود مخاطب کمتری هم داشته.. الان هم ظاهرا نام این فیلم ها را هنر و تجربه گذاشته اند که تجربه های شخصی است و اشکالی هم ندارد و انتظار بیش از این هم از مخاطب آن نمی رود. منتقد و دانشجو و علاقه مند می روند و این فیلم ها را می بینند و می شوند مثلا ده هزار نفر و راضی هم هستند. خوب است اما اینها سینما نیست. وقتی ما می گوییم سینما به معنای یکی از قالب های بیان فرهنگی، منظورمان این نیست ولی این گونه فیلمها هم می تواند جزئی از آن باشد اما اصل و کل چیز دیگری باید باشد.
درباره وضعیت سینما در ابتدای دوره اصلاحات
سیف الله داد هم مدیر بود و هم یک هنرمند بسیار خوب که خدا رحمتش کند. من هم خودش را خیلی دوست داشتم و هم آثارش را… اما به نظر من شیوه ای که او برای اداره سینما اتخاذ کرد صحیح نبود. اینکه گفتید در دوره اصلاحات فضا رها شد و سینما نزول کرد. هم سیاست های وزیر وقت و هم معاون سینمایی موثر بود. خلط بحث هنرمندی و مدیریت و روزنامه نگاری و .. اشتباه است. هرکدام از اینها نابجا در حوزه یکدیگر ورود کنند کار خراب می شود و خراب شد. یعنی یک موقعیت طلایی را با بد عمل کردن از ریشه سوزاندند. به قول شما قرار بود کمی فضا باز شود اما ول شد! و اول خود هنرمندان را در خود فرو برد و بعد جامعه را .. اگر از آن دوره به نیکی یاد می شود به این دلیل است که حس خوبی وجود داشت از عدم نظارت.. البته آن نظامی هم که آقای داد در سینما دنبالش بود موفق نشد پیاده کند. او دنبال سازمان قانون نظام سینمایی بود مانند نظام پزشکی که فرصت نشد پخته شود و به اجرا برسد. در نهایت این دو حوزه باهم تفاوت ماهوی دارد و نباید مخلوط شود. نمی توان با هر میکروسکوپ یا متری اندازه تاثیرات فرهنگی را اندازه گرفت و نشان داد. گاهی مقولات فرهنگی مشابه هم با هم بسیار متفاوت هستند. آن دوره این اشکال را داشت که همه چیز رها شدو دیگر نتوانستیم جمعش کنیم.
فضای مجازی
من امروز درباره مساله فضای مجازی معتقدم که دیگر نمی توانیم بگوییم شبکه مجازی حرام و ممنوع است. این حرف در شرایط امروز جامعه همان مصداق پاک کردن صورت مساله است. حتی امروز باید بگوییم در فارغ التحصیلان حوزه های علمیه هم باید چنین توانایی ها و شناختی وجود داشته باشد. عرض من این است که نگاه به حوزه فرهنگ باید اینطور باشد.
دلیل توقیف و رفع توقیف فیلمها
برخی از محصولات فرهنگی ایراد ذاتی ندارند ولی در زمانی که خلق می شوند با ظرفیت متوسط جامعه تناسب ندارند در نتیجه نمیتوان به آن اجازه عرضه داد چون نتیجه خلافی میدهد. ولی اگر بعد از مدتی آنچیزهایی که میتواند ایجاد عارضه کند در ظرفیت جامعه حل شد و جامعه ظرفیتی را پیدا کرد که با اصل پیام ارتباط برقرار کند می توان به آن محصول فرهنگی هم اجازه عرضه داد. این از نظر من ایراد نیست که یک اثری امسال مشکل داشته باشد و چند سال بعد و با رفع آن اشکال و مشکل بتواند عرضه شود.
درباره فیلم های تلخ اجتماعی
کسی که به او میگویند سینمایش سیاهنمایی میکند وقتی با او صحبت کنید خواهد گفت که میخواهم نشان بدهم که چه مشکلاتی در جامعه است تا مسئولان به فکر وادار شوند. من به دوستان گفتم فقط به اینجا که میرسید یک مقدار تأمل کنید و من فقط توصیه میکنم از لیوانی که من میگویم پنجاه درصدش خالی است و شما میگویید هشتاد درصدش خالی است، حرف شما را استناد میگیریم، به جامعه مخاطبتان هر کسی که هست از همان منظر بیست درصد پر بودن لیوان امیدبخشی هم بکنید زیرا امیدآفرینی اثر اجتماعی بیشتری خواهد گذاشت تا نشان دادن آن فلاکت و بیچارهگی ای که آن بخش خالی لیوان است. من شخصا فکر می کنم اگر امکان فلاح و راه نجات را نشان بدهیم و بگوییم نور امیدی هست و این راه را به مخاطب نشان دهیم به جامعه و مردم کمک کردهایم. فکر می کنم هنرمندان ما باید با حفظ اصالت و شخصیت مستقل فرهنگی هنری خود به عنوان بخش تقویتکننده زیرساخت جامعه فارغ از تلاطمات سطحی به گونهای عمل کنند که مشخص باشد که طرفدار مردم و جامعه هستند.
درباره انتظارات حاکمیت از سینماگران و فیلمهایشان
به نظرم ابتدا باید بین مردان سیاست یک اتفاق نظر و یک حد مشترک اعتقاد نسبت به اینکه این محدوده منافع ملی کجاست وجود داشته باشد. نمیشود وقتی که دو مقام مسئولِ دارای اختیار تعریف شان از منافع ملی مشترک نباشد از آن سینماگر یا اهل فرهنگ انتظار داشته باشیم که برای منافع ما کار کند. مگر چند نفر از ما جامعه را مدیریت میکند؟ ما تعداد قلیلی افراد داریم که سیاستگذاران و فرماندهان اصلی هستند که اگر اینها سر تعاریف به اشتراک و توافق برسند مردم را هم می توان با آن تعریف واحد همراه کرد. پاشنه آشیل ما نداشتن تعریف مشترک از منافع ملی است و واقعاً منافع ملی را بازیچه امیال سیاسی قرار دادهایم و تا این قضیه درست نشود ما نمیتوانیم از مردم و سینماگران انتظار داشته باشیم...مساله تبیین منافع ملی ابتدا باید در جمع بزرگان و مسئولان اصلی که به جهت منصبی و تریبونی آدمهای تدثیرگذارتری هستند اتفاق بیفتد و تا این اتفاق نیفتد نمیتوانیم خیلی گناه را گردن هنرمندان و فرهنگیها بیندازیم.
درباره تعداد فیلم اولی ها در جشنواره سی و پنجم فجر
امسال ۱۳ فیلمساز فیلم اولی در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حضور دارند. اگرچه این اتفاق خوب است اما اگر قرار باشد هر سال این تعداد کارگردانان جوان وارد سینما شوند به نقطه مطلوب نخواهیم رسید. به نظر این اتفاق نیز باید به گونه ای مدیریت شود که آن ها به نقطه مطلوب خود در فیلم های بعدی شان برسند...متاسفانه سینما همچنان از فقر اطلاعاتی و فقر تحلیل رنج می برد و دولت فعلی باید برای پررنگ تر کردن این جنبه در سینما نقشی داشته باشد تا هنرمندان با اطلاعات و آگاهی سمت موضوع دلخواه خود بروند و با تحلیل درست فیلم بسازند.
9411