شاید یک سال پیش بود که در یکی از این سایتهای پرسشوپاسخ عمومی (Quora) اتفاقی برخوردم به سؤال «بهترین سریالهای این دو دههی اخیر کدامها هستند؟ قسمتان میدهم که نگویید بازی تاجوتخت که دیگر دارد حالم بههم میخورد از این همه محبوبیتش». سؤال سادهای که بلوایی به پا کرده بود تماشایی. خورههای سریال جمع شده بودند و داشتند از حیثیت آثاری دفاع میکردند که چندان شهرت و محبوبیت زیادی نداشتند اما از نظرشان جزو بهترینها بودند. از خلال بحثهای آنها بود که من با آمریکاییها و کت و شلوارها/ دادخواهیها (Suits) آشنا شدم. امتیاز هردو در سایتهای تخصصي خیلی بالا بود، اما بهشکل عجیبی مخاطبان گستردهای، بهخصوص خارج از آمریکا پیدا نکرده بودند. اولین یادداشت «دروغهای حقیقی» را درمورد آمریکاییها نوشتم، و حالا نوبت کت و شلوارها/ دادخواهیها است.
چرا اینقدر دیر نوبت به این سریال رسید؟ راستش هر بار که خواستم درموردش بنویسم، به این فکر کردم که ترجمهی عنوانش به زبان فارسی خیلی نچسب است! Suit در زبان انگلیسی دو معنای اصلی دارد و این سریال با هر دوی آنها سروکار دارد. معنای اولش «کت و شلوار» است و معنای دوم، که بار حقوقی دارد، میشود «دادخواهی». و وقتی «ها»ی جمع هم به انتهای این ترجمهها اضافه شود... خب زشت است دیگر، قبول دارید؟! مخصوصا که Suit در زبان انگلیسی کلمهی شیکی است، مثل لباسی که به آن اشاره دارد. اما در زبان فارسی، آن هم در گویش رایج که «و» میان دو کلمه را برداشتهاند و در دهههای گذشته هم لقب گونهاي از دستفروشهای دورهگرد، شده «کتشلواری»، دیگر هیچ نشانی از آن فخامت درش باقی نمانده! فکر کنم بهتر است در این متن نه نام انگلیسی سریال را بیاوریم، نه ترجمهاش کنیم. حالا که معنایش مشخص شد، میتوانیم خیلی ساده بگوییم «سوتز».
کمی به بیراهه رفتیم. برگردیم سراغ سریال. مثل بسیاری از دیگر سریالهای آمریکایی، سوتز هم یک شغل جذاب با تمام درگیریها و مشکلات، خوبیها و ویژگیهایش را بهعنوان پیشزمینهی داستان قرار داده و بعد، شخصیتهایی ساخته که با آن شغل، گذران زندگي میکنند. در اینجا، موضوع وکالت است. شخصیتهای سوتز یا وکیلاند (از بالاترین ردههای شغلی جهان) یا در یک شرکت بزرگ و مشهور حقوقی در نیویورک (یکی از گرانترین شهرهای دنیا) کار میکنند. و خب، کسانی که در یکی از بهترین شغلها، در یکی از مشهورترین شرکتها، در یکی از گرانترین شهرهای دنیا کار میکنند، طبعا همگي باهوش، بااستعداد، پردرآمد و خوشپوشاند. و چون با مدیوم تلویزیون سروکار داریم، طبعا همه زیبا و کموبیش جوان و جذاباند. میبینید؟ این سریال فقط عنوانش شیک نیست، اصلا انگار با این کلمه ساخته شده است.
اما در همان اپيزود پایلوت، طراحان سریال که میدانند فرصت بسیار کمی (تنها یک اپیزود) برای جذب مخاطب و جلبنظر کمپانی سازنده دارند، چالش اصلی داستانشان را رو میکنند: پذیرفته شدن یک جوان نابغهی آسوپاس که پیش از پایان تحصیلات و گرفتن مدرک وکالت از کالج اخراج شده، در این کمپانی بزرگ و مشهور. هاروی اسپکتر، وکیل مشهوری که قانونشکنی میکند و مایک، این جوان درخشان را استخدام میکند، خودش، همکارانش، رییساش، شهرت کمپانی و حتی آیندهی مایک را به خطر میاندازد. از این اپيزود به بعد، تماشاگر با داستانی چند وجهی روبهرو میشود. یک سمت مایک، نابغهی دوستداشتنی قرار گرفته که کاراکترش، نوع نگاهاش به زندگی، لایفاستایل (کتوشلواری که مایک میپوشد در چندین اپیزود مایهی مضحکهی هاروی میشود) و درآمدش در تقابل با دیگر همکارانش قرار دارد و با جا زدن خودش بهعنوان یک وکیل تحصیلکرده هر لحظه این نگرانی را در دل خودش و تماشاگران میاندازد که ممکن است دستش رو شود و به دردسر بیفتد. در طرف دیگر هاروی اسپکتر و سه، چهار شخصیت دیگر شاغل در این شرکت حقوقی قرار دارند که هم خودشان شخصیتهای ناب و ويژهاي هستند، هم روابطشان با همدیگر و با مایک خیلی جذاب و دیدنی است. آن طرف ماجرا هم پروندههایی است که این وکلای نخبه باید حلوفصل کنند و هر کدام گاهی چندین اپیزود داستان را به خودش اختصاص میدهد. این پروندهها، درست مثل بیمارهای سریالهای پزشکی، با خودش شخصیتها و داستانهای جدید، گاهی مفرح و گاهی ناراحتکننده بههمراه دارد. و وقتی همهی این وجوه را با هم ترکیب کنیم، نتیجه میشود تماشای این شخصیتهای جذاب که با پروندههایی پیچیده روبهرو میشوند و راههایی نبوغآسا پیدا میکنند تا موفق شوند برنده از دادگاه بیرون بیایند. ماجرای همیشگی روابط عاشقانهی بین همکارها هم که چاشنی همهی داستانهاست، فرقی نمیکند محل ماجرا بیمارستان باشد، یک خانهی اشرافی قرن نوزدهمی، یا یک شرکت حقوقی.
سوتز اگرچه تا حدود یک سال پیش کمتر شناختهشده بود، اما در ماههای اخیر ماجراهای حاشیهای گریبان آن را گرفته است که مخاطبانش را چندین برابر کرده: موضوع دوستی و نامزدی شخصیت زن اصلی داستان (مگن مارکل) با شاهزاده هری ولز، پسر پرنسس دایانا و نوهی ملکهی انگلستان. البته این ماجرای حاشیهای تأثیرش را فقط در افزایش تماشاگران نگذاشته، بلکه در نحوهی پرداخت شخصیت مارکل در داستان و روابطش با دیگر شخصیتها اختلال ایجاد کرده است.
پیش از این، شش فصل دوازده یا شانزده قسمتی سوتز پخش شده و فصل هفتم آن هم در حال پخش است.