اردیبهشت سال 1390 که برای اولین بار در جشنوارهی کن شرکت کرده بودم، در شصت و چهارمین دورهاش، همان روزهای اول، شمارهی تازه منتشرشدهی مجلهی امپایر را از کیوسکی اطراف کاخ جشنواره خریدم و داشتم تورق میکردم که دیدم گزارشی دارد دربارهی تولید سریالی فانتزی حماسی بر اساس یک مجموعه داستان مفصل و قطور از نویسندهای به نام جرج آر. آر. مارتین. نویسندهی گزارش تاکید کرده بود حال و هوای این داستان و شخصیتهایش جوری است که میتواند نسخهی خشن و بیپروای ارباب حلقهها به حساب بیاید. همین اشاره به تالکین و کتابش کافی بود که کنجکاو شوم و شب، دنبال تورنت اولین اپیزودهای پخششدهی سریال بگردم. دو سه قسمت اول را پیدا کردم و دانلود کردم و در همان روزها دیدم. و از آن به بعد هفته به هفته تماشایش کردم و وقتی به آن اپیزود نهم تکاندهنده رسیدم دیگر تردیدی نداشتم که هرگز نخواهم توانست از دنبال کردن سرگذشت استارکها منصرف شوم.
بازی تاج و تخت دیر به شهرت و محبوبیت فعلی رسید. آن روزها در ایران همه مشغول لاست و بیستوچهار و فرار از زندان و Desperate Housewives بودند، در دنیا هم سیتکامهای کوتاه، محبوبیت بیشتری از بازی تاج و تخت داشتند. سه چهار سال طول کشید تا رشد مخاطبان این سریال آغاز شود و به پدیدهی پر سر و صدایی تبدیل شود که الان شده.
اما بهعنوان کسی که این سریال را از همان ابتدا اپیزود به اپیزود دیدهام، این روزها در حین تماشای فصل جدیدش حس متناقضی دارم؛ چیزی که از ابتدا در این سریال مجذوبم میکرد آشکار بودن تعلق همهی نشانهها و اجزا به یک رمان پرورق و مبسوط بود. از اینکه میدیدم همهی نامها، شخصیتها، سرزمینها و ماجراها دارند از دنیای پر شاخ و برگی بیرون میآیند که نویسندهای خلاق، سر فرصت و با حوصله طراحیاش کرده لذت میبردم. ساختاری شبیه تیتراژ سریال که از سرزمینها و بناهای مهم هفت اقلیم عبور میکنیم و همهی جزئیات را میبینیم تا به عنوان اصلی میرسیم. گره خوردن ساختار روایی سریال با طول و تفصیل کتاب مرجع برایم دلچسب بود شاید چون هنوز هم زیاد پیش میآید که دنیای قدرتمند رمانها را به محصولات سینما و تلویزیون ترجیح میدهم. در این نوع اقتباسهای ادبی آدم حس میکند چندین لایهی دیگر زیر این سطح از داستان که جلوی چشم ماست قرار دارد که اگر دلت بخواهد میتوانی با خواندن رمان به آن لایههای زیرین سرک بکشی. به همین دلیل با اینکه در خیلی از اپیزودها از نوعی سردرگمی و بینظمی در روایت حرص میخوردم اما همزمان لذت هم میبردم چون میدانستم این نوع فیلمنامهنویسی کم و بیش نتیجهی تبعیت از وقایع متعدد و شخصیتهای پرشمار منبع اصلی است و نویسندگان ترجیح دادهاند به منبعشان وفادار بمانند. این آشفتگی بهخصوص در فصل پنجم و ششم به اوج رسیده بود و اگر میخواستیم بازی تاج و تخت را صرفاً از منظر رعایت قواعد درست سریالنویسی ارزیابی کنیم بیشک سریالی متوسط به حساب میآمد. در خیلی از اپیزودها آشکارا با اغتشاش روایی و یک جور شلختگی طرف بودیم، تمرکز روایی نداشتیم و اینکه گاهی سرنوشت یک شخصیت یا موقعیت تا شش یا هفت اپیزود به حال خود رها میشد بههیچ وجه قابل توجیه نبود.
اما حالا در فصل هفتم ناگهان با یک سریال تر و تمیز، منظم، روان و مقید به رعایت ریتم و توالی وقایع و تناسب بین شخصیتها و موقعیتها طرفیم. از این منظر، انگار بهکلی داریم سریال جدیدی را تماشا میکنیم. حالا دیگر در هر اپیزود، مسائل و اتفاقات مشخصی وجود دارد که با ریتمی سریع روایت میشود و زود هم به نتیجه میرسد. ارتباط بین سکانسها با همدیگر کاملاً مشخص است، و قاعدتاً هر بینندهی کمهوشی هم بهراحتی میفهمد ماجرا چیست و داریم کدام واقعه را دنبال میکنیم. شیوهی دیالوگنویسی هم تغییر کرده و در هر اپیزود چند دیالوگ خاص و بهدقت نوشته شده داریم از آن جنس دیالوگهای هوشمندانه که قرار است یاد همه بماند و این طرف و آن طرف نقل شود. از طرف دیگر بهشکل واضحی هزینهی تولید بیشتری هم برای این فصل در نظر گرفته شده و حالا دیگر سکانسهای جنگ را با پرداخت کامل میبینیم، همهی جزئیات نشان داده میشود و ظاهراً به طور کلی قانع کردن و راضی نگه داشتن مخاطب پرتعداد کنونی، اولویت اصلی سازندگان در فصل جدید بوده است. در نتیجه، حالا شاید با بهترین فصل کل سریال از جهت رعایت قواعد ساختاری یک سریال پرمخاطب طرفیم. همه چیز مطابق با استانداردها پیش میرود. اما به همین نسبت، در این چهار اپیزود که تا الان پخش شده دیگر آن اتمسفر فصلهای قدیمی سریال و آن حس و حال که بدانیم داریم برگردان تصویری یک اثر ادبی را تماشا میکنیم وجود ندارد. دیگر از آن سکانسهای نامرتبط با خط روایی نداریم که داستان را پیش نمیبردند ولی موقعیت را بسط میدادند. به همین دلیل هر هفته موقع تماشای اپیزود جدید دچار دوگانگی عجیبی میشوم: از طرفی این ریتم خوب و ساختار جذاب هیجانزدهام میکند خصوصاً وقتی به اپیزود درجه یکی مثل اپیزود چهارم میرسد با آن سکانس جنگ فوقالعادهاش، از طرف دیگر نگرانم دیگر هیچ وقت آن حس و حال چند فصل ابتدایی را تجربه نکنم. موقعیت عجیبی است و هنوز نتوانستهام تصمیم بگیرم تغییرات فصل جدید را دوست دارم یا نه! اما شکی نیست که ریتم فعلی اتفاقات، همه چیز را هیجانانگیزتر کرده و بهشدت مشتاقم بدانم در سه اپیزود باقیمانده از فصل هفتم قرار است چه ببینیم.