آنچه به عنوان بخشهای نمایشی در کنسرت-نمایش «سی» میبینیم، تلاشی برای بهروز کردن افسانههاییست که در قالب ماجراها و شخصیتهای شاهنامه فردوسی دربارهشان شنیده و خواندهایم؛ هرچند که محتوای این بخش شاید تحت تاثیر فرم اجرا و البته بخش موسیقایی «سی» چندان مورد توجه مردم قرار نگیرد یا مخاطبی که به قصد شنیدن صدای همایون شجریان آمده، نتواند با آن ارتباط برقرار کند. اما متن نوشته شده روایتی نو از داستانی کهن را ارائه میدهد، یکجور اقتباس بهروز و خاکستری از بخشهای ناخوانده یک ماجرای عاشقانه. در این برداشت، پیش از آن که زال به وصال رودابه برسد، اسیر کابوس میشود و به عشق رودابه شک میکند. سپس تردیدهای بزرگتری از راه میرسند و زال و رودابه در وادی خیالی کابوسوار رستم را میبینند که به آنها میگوید اگر ازدواج کنند، او پا به جهان میگذارد و با وجود همه فتوحاتش مجبور میشود سهراب و اسفندیار را به خاک بیاندازد و در نهایت اسیر توطئه برادر ناتنیاش شغاد شود و مرگی دردناک را تجربه کند. در نهایت یادآوری میشود که رستم قرار است آزادی را برای ایران زمین به ارمغان بیاورد و تردیدها تمام میشود و این حماسه عاشقانه به سرانجام میرسد.
نویسنده و کارگردان بخش نمایشی برای روایت این دوگانه عشق و تراژدی شخصیت زال را محور قرار دادهاند و اوست که از ابتدا باید درستی این وصال را اثبات کند. ریسک بزرگ آن است که بهرام رادان بازیگر نقش زال انتخاب شده و در اولین تجربه حضورش روی صحنه نقشی سنگین و پیچیده را اجرا میکند. ترکیب او با سحر دولتشاهی در نقش رودابه و مهدی پاکدل در نقش رستم مثلثی میسازد که مرکز روایت میشود و با همراهی موسیقی و آواز و جلوههای بصری، حماسهای کهن را مقابل چشم چند هزار نفر شکل میدهد. سنگینی نقش زال، به جز همه دیالوگها و میزانسنهای متنوع، به آمادگی بدنی خاصی نیاز داشته و تماشاگران زال را بیش از بیست دقیقه معلق بین زمین و آسمان میبینند که میکوشد از قلعه رودابه بالا برود و همزمان دیالوگ بگوید و اکت داشته باشد. در پایان تماشای «سی» میتوان گفت که رادان از این آزمون سخت سربلند بیرون آمده است. او نه تنها میزانسنهای دشوار را اجرا میکند، که موفق میشود شمایلی قانعکننده از شخصیت اسطورهای زال ارائه کند و در کنار دو بازیگری که تجربه چندین اجرای نمایشی داشتهاند، توانایی خود به عنوان بازیگر صحنه تئاتر را هم ثابت کند.
پروژه «سی» به عنوان یکی از اولین تجربهها در تلفیق نمایش و موسیقی ایرانی و رقم زدن تجربهای شبیه به تماشای اپرا هرچند بینقص نیست، اما نشان میدهد که ظرفیت و توانایی مجموعه موسیقی و تئاتر ایران فراتر از اجراهای عادی و معمول است و اگر اراده و البته سرمایه لازم وجود داشته باشد، میتوان ضیافتی از رنگ و نور و تصویر و صدا و موسیقی ساخت تا چشم و گوش تماشاگر ایرانی چیزهای جدیدی را ببیند و بشنود و در عین حال جذابیتهای عام هم برای استقبال گسترده مردم رعایت شود. سلیقه فرهنگی عموم مردم از طریق تجربههایی از این دست بالا میرود.