با توجه به #این که امسال هنرمندان عزیز را از رسانهایها جدا کردهاند، تا یکوقت بیماریای سرایت نکند، #این ستون مترقی وظیفه خود میداند با افشای پشت پرده جشنواره امسال، چراغ راه روشنگری را روشن نگه دارد.
۱. بالاخره تمام امور مرتبط با صرفهجویی و کاهش هزینهها و فرش قرمز و دیگر قرتیبازیها، به صدور تعدادی #این ختم شد، که بعضیشان بارکد ناخوانا دارند؛ بعضیشان ممکن است راهتان را باز کند، اما غذا در بارکدش ثبت نشده... بعضی از #این ها هم ظاهرا برای تعداد زیادی از علاقمندان صادر شدهاند و در فرایند و مرام اشتراکی استفاده میشوند. صمیمیت در جشنواره موج میزند. کمی زیادی البته میزند.
۲. سینمای رسانهها در پردیس ملت، پذیرای خبرنگاران عزیز و بیاعصاب است، که حق ندارند داخل ساختمان سیگار بکشند... اما سیگار هم مثل آب راهش را پیدا میکند؛ تعدادی راهپله و پستو و آسانسور سابق و دخمه، با ابتکار عزیزان به محل استعمال دخانیات تبدیل شده و سینما را پر از قابهای هنری و سینمایی کردهاند. مسئولان اگر اتاقهای رسمی برای #این امر فراهم میکردند، به این شامورتی بازیها و ابتکارها دست نمییافتیم.
۳. متاسفانه صف شام در جشنواره امسال حذف شده و بخش زیادی از هیجانها و جا گرفتنها و رقابتهای عاطفی از بین رفته است؛ مسئولان رسیدگی کنند.
۴. ابراهیم حاتمیکیا فیلمی درباره جنگهای سوریه ساخته که در آن به لطف یزدان و بچههای هنرمند، افکتهای رایانهای و فانتزیهای شخص کارگردان در آسمان، از خون و آتش شروع میشود... تا #این که وسط فیلم حضور یک اسب وسط باند پرواز، همه معادلات را بر هم میزند؛ تعدادی از منتقدان و آگاهان در حال جمعآوری یک تقاضانامه هستند که ابراهیم فیلم را قبل از اسب تمام کند. حقیقتا فیلم با اسب از دست رفته است.
شعر و شطحیات هنری مناسبتی برای «به وقت شام»:
بمب رفت و فیلم رفت و اسب رفت
پول رفت و کار رفت و کسب رفت
خوب بود... اما چو اسب آغاز شد
صحنههای فیلم ناهمساز شد
در کویر آرت، حرف از موج بود
اسب ابراهیم، کار «اوج» بود
اسبها را در کویر انداختند
روی اعصاب مخاطب تاختند
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد اسب در کل مسیر...
من چه گویم؟ قصد من «اسپویل»(۱) نیست
منبع #این فیلم، پول «اویل»(۲) نیست
ما ز بالاییم و پایین میرویم
در نهایت در پی #این میرویم
(۱) به لو دادن داستان یا فیلم گویند.
(۲) مایع بویناکی به نام نفت.